Google+
ناممکن

شعر

شعر | گونتر گراس | ترجمه‌ی فرهاد سلمانیان

شعر | گونتر گراس | ترجمه‌ی فرهاد سلمانیان

به جنگل رفتم
از سنجاب‌ها عکس گرفتم
و پس از آن که عکس‌ها ظاهر شد
متوجه شدم که سی و دو بار
از مادربزرگم عکس گرفته‌ام! [...]

آوریل 26, 2015 ناممکن شعرهای ناممکن ۰

شیبولت | پل سلان | ترجمه‌ی سهراب مختاری

شیبولت | پل سلان | ترجمه‌ی سهراب مختاری

با تمام سنگ‌هایم
که در اشک بالیده‌اند
پشت حصارها
[...]

مارس 29, 2015 ناممکن شعرهای ناممکن ۰

گوودی | پدرام یگانه معافی

گوودی | پدرام یگانه معافی

اما درون چیز پلشتی ست
که درون من است
هم جدا شده جایی آن بیرون
هم، گندیده
لاشه‌ای ست این درون
که درون من است [...]

مارس 8, 2015 ناممکن شعرهای ناممکن ۰

رثای غزاله | رضا براهنی

رثای غزاله | رضا براهنی

حالی که به نخجیر آیی از کشمیر
شالی از دریا آیی با
حالی که به آن گودی بی ما آیی
و سیاه آیی خوابایی از مخفیدر
حالی که ندانی که نمی‌دانی نه، دانی می‌دانی [...]

مارس 3, 2015 ناممکن شعرهای ناممکن ۰

باید قدر این نشئگی را دانست | الهام محتشم‌زاده

باید قدر این نشئگی را دانست | الهام محتشم‌زاده

چقدر این صورت شما
که صورت شماست فرق دارد با صورت شما!
و چقدر این صورت شما که قطعا صورت شماست
به میانجی این شعر صورت شماست
[...]

فوریه 20, 2015 ناممکن شعرهای ناممکن ۰

من | علی اسداللهی

من | علی اسداللهی

آری!
به شما بدهکارم!
شعری ننوشتم که بخندید
شعری نرم‌تر از پر و خامه
شعری چنان،
که به رقص آیید [...]

فوریه 12, 2015 ناممکن شعرهای ناممکن ۰

به هوراشیو | پل ورلن | ترجمه‌ی سهراب مختاری

به هوراشیو | پل ورلن | ترجمه‌ی سهراب مختاری

دوستِ من، دیگر وقتِ گیتارها، پَرها،
طلب‌کارها، دوئل‌های خنده‌دار بخاطر هیچ، کاباره‌ها،
پیپ‌ها و کلاه‌ها، دیگر وقتِ این شادمانی تکراری
که با آن خوش بودیم، بسر آمده است. [...]

ژانویه 26, 2015 ناممکن ترجمه‌های ناممکن, شعرهای ناممکن ۰

زوزه | آلن گینزبرگ

زوزه | آلن گینزبرگ

دیدم جنون بهترین ذهن‌های نسلم را ویران کرد، لخت عصبی گرسنگی کشیدند،
خودشان را کشیدند به محله‌ی سیاه‌ها علی‌الطلوع دنبالِ یک تزریق قرمز [...]

ژانویه 19, 2015 ناممکن ترجمه‌های ناممکن, جزوه ۱

مختارنامه | علی‌ اسداللهی

مختارنامه | علی‌ اسداللهی

جایی دراز کشیده‌‌ در گذشته و بر خرده‌های عینک‌اش
جلّاد
سوت زنان قدم برمی‌دارد [...]

دسامبر 30, 2014 ناممکن شعرهای ناممکن ۰

ابری از سدوم | محمود درویش | ترجمه‌ی سهراب مختاری

ابری از سدوم | محمود درویش | ترجمه‌ی سهراب مختاری

چه خواهد کرد آزادی‌ام پس از شبت،
شب واپسین زمستان؟
صدها سال پیش «ابری از سدوم
به بابل رفت». اما شاعرش، پُل
سلان، امروز، در رودخانه‌ی پاریس، خودکشی کرد. [...]

دسامبر 27, 2014 ناممکن ترجمه‌های ناممکن, شعرهای ناممکن ۰