شبح دستها، نقشِ دستان است، که در غار است، مربوط به دورهی ماگدالنیان در اروپای زیر-اطلسی ست. دستها، گشوده، نهاده بر سنگ، دور و برش پوشیده از رنگ. اغلب به رنگ آبی، و سیاه. گاهی سرخ. هیچ توضیحی درینباره پیدا نشده است. [...]
شبح دستها، نقشِ دستان است، که در غار است، مربوط به دورهی ماگدالنیان در اروپای زیر-اطلسی ست. دستها، گشوده، نهاده بر سنگ، دور و برش پوشیده از رنگ. اغلب به رنگ آبی، و سیاه. گاهی سرخ. هیچ توضیحی درینباره پیدا نشده است. [...]
تخیّلاتِ پشتِمیزیِ کارمندِ ثبتِاحوال را که بنویسد؟
احلامِ سربازِ وظیفه را که گلوله شده زیرِ پتو؟
رعبِ خلیده در سینهی دیدبانِ استخوانی را
که وهم در مردمکانش هر شب تخمی ظلمانی میگذارد؟ [...]
کامیون به راه افتاده، راه افتاده تا له کند، کودکان را، دیگران را، همهگان را، تصویری به دست بدهد، تصویری تحمّلناپذیر از نیهیلیسم به دست بدهد. نیهیلیسم، انجام و سرانجام را فرامیخواند: نتیجهی تاریخ و تمدّنمان را به نام میخواند. نیهیلیسم، چه تمثالِ مذهبی به دست گیرد و چه انحرافِ روانی، چه دیوانهی خدا باشد [...]
که آرزوی من این بوده خواب نمانم
که بیش از آنکه تو از خانه میروی بیرون تو را ببینم
همیشه اما افسوس میخورم که خواب میمانم
چرا که خواب تو را میبینم که آرزوی من این بوده خواب نمانم که ... تو را ببینم [...]
کجا میماند در شهری که هیچ کس را برای سلام و علیک ندارد؟ شهری که میگوید زودتر حرفت را بگو. حالا طحالش را به کدام دکتر بند کند؟ به دکتری که در صورتش چیزی نمیبنیند. خبری پشت آن چشمها نیست. [...]
در سالهای هول و وحشت
به وقتِ پاکسازیهای بزرگ
هفده ماه از عمرم را در صفِ زندان گذراندم [...]
سگ عصبی پهلوهایش مدام تَرَک برمی دارد، میلرزد، چرا بهار دیر کرده نمیآید؟ [...]
تا کِی قرار است بگو مگو کنیم؟
میتوانیم فکر کنیم؟
در وضعیّتی هستیم که بتوانیم فکر کنیم؟
آیا مبارزه با غیابِ ریسک سازگار است؟ [...]
در خودِ زندهگی نیستی هم هست، خلائی ژرف که باید ازش دوری جُست و همزمان، نزدیک شدناش را پذیرفت. باید یاد بگیریم با این خلاء زندهگی کنیم. و تا خودِ خلاء سرشار باقی بمانیم. [...]