Google+
ناممکن

پرهام شهرجردی

پ | پرهام شهرجردی

پ | پرهام شهرجردی

اگر بنویسم‌اش ‌
بنویسم‌ات اگر
نابود می‌شوم
ننویسم‌اش
ننویسم‌ات هم نابود می‌شوم [...]

آگوست 22, 2014 ناممکن شعرهای ناممکن ۰

جنون روز | موریس بلانشو | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

جنون روز | موریس بلانشو | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

نه فاضل‌ام نه جاهل. خوشی‌هایی داشته‌ام. این‌که چیزی نیست: زندگی می‌کنم و این زندگی بیش‌ترین لذّت را به من می‌بخشد. پس، مرگ؟ وقتی بمیرم (شاید همین حالا) به لذّت بی‌کرانی می‌رسم. از مزه‌ی اولیه‌ی مرگ حرفی نمی‌زنم، که بی‌مزه است و اغلب نامطبوع. درد کشیدن خرفت می‌کند. اما حقیقت مهمی که از آن مطمئن‌ام از [...]

آگوست 10, 2014 ناممکن ترجمه‌های ناممکن ۰

سنگ‌ها | ژیل دلوز | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

سنگ‌ها | ژیل دلوز | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

اروپا بدهی‌ی بی حدّ و حصری در قبالِ یهودیان داشت، با این همه، به‌جای این‌که بدهی‌اش را پرداخت کند، مردم بیگناهی را مجبور کرد تا این بدهی را بپردازند: ملّتِ فلسطین. صهیونیست‌ها با تکیّه بر گذشته‌ی نزدیک و دردناک‌شان، و با وحشتی که از اروپا می‌آمد، دولت اسرائیل را تشکیل دادند. دولتِ اسرائیل تنها بر [...]

جولای 21, 2014 ناممکن واکاوی‌های ناممکن, یادداشت ۰

فلسطین | ژیل دلوز | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

فلسطین | ژیل دلوز | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

از ابتدا تا انتها، این‌طور وانمود می‌شود: نه تنها مردم فلسطین باید نیست شوند، اصلن هیچ‌وقت وجود نداشته‌اند. فاتحان جزء کسانی بودند که بزرگ‌ترین قتل عامِ تاریخ را متحمّل شده بودند. صهیونیست‌ها این قتل عام را بدل به شرّ مطلق کردند. بزرگ‌ترین قتلِ عام تاریخ را به شرّ مطلق تبدیل کردن، دیدی مذهبی و عرفانی‌ست، [...]

جولای 14, 2014 ناممکن واکاوی‌های ناممکن, یادداشت ۰

نامه به یک سینماگر جوان | موریس بلانشو | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

نامه به یک سینماگر جوان | موریس بلانشو | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

در سال ۱۹۸۶ سینماگر جوانی بنام دومینیک اِمار فیلم کوتاهی بنام «ژ» می‌سازد که برگرفته از «حکمِ مرگ» موریس بلانشوست. از طریقِ انتشارات گالیمار، نامه‌ای به بلانشو می‌فرستد تا از او اجازه بگیرد فیلم را به صورتِ غیر تجاری اکران کند. متنی که در بالا آمد، پاسخِ بلانشو به این سینماگر است. مهرِ پُست که [...]

می 22, 2014 ناممکن ترجمه‌های ناممکن ۰

بیگانه، با کتابی کوچک زیرِ بغل | ادمون ژابس

بیگانه، با کتابی کوچک زیرِ بغل | ادمون ژابس

ترک کردم
سرزمینی که سرزمین‌ام نبود
به سرزمینی رفتم که سرزمین‌ام نبود [...]

مارس 16, 2014 ناممکن ترجمه‌های ناممکن, شعرهای ناممکن ۰

تفتیش عقاید دینِ کاتولیک را ویران کرد | موریس بلانشو | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

تفتیش عقاید دینِ کاتولیک را ویران کرد | موریس بلانشو | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

هم‌زمان با قتلِ جوردانو برونو، تفتیشِ عقاید دینِ کاتولیک را ویران کرد. به خاطرِ یک کتاب حکمِ مرگ صادر کردن، دینِ اسلام را ویران می‌کند. کتابِ مقدس برجای می‌ماند، یهودیت باقی می‌ماند، هر دو به مثابه احترام به دیگری از خلالِ خودِ نوشتار. نوشتن، خود را فراسوی مرگ قرار دادن است – مرگی که یک [...]

فوریه 14, 2014 ناممکن ترجمه‌های ناممکن, واکاوی‌های ناممکن, یادداشت ۰

سکوت ضرورتِ نوشتار است | موریس بلانشو | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

سکوت ضرورتِ نوشتار است | موریس بلانشو | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

باری، سکوت ضرورتِ نوشتار است. چرا؟ برخلافِ ویتگنشتاین (دستِ کم آن‌چه به صورتِ سطحی از او نقل می‌شود)، باید بگویم وقتی چیزی ناگفتنی‌ست، وقتی بیان ناشدنی‌ست، دقیقن همان‌جاست که نوشتار منبع و ضرورت‌اش را پیدا می‌کند. همین‌طور، نویسنده به مثابه «من»، لازم است تا جایی که می‌تواند از خودش بیرون بیاید، از خودش جدا شود، [...]

ژانویه 8, 2014 ناممکن ترجمه‌های ناممکن, واکاوی‌های ناممکن ۰

مرض مرگ | مارگوریت دوراس | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

مرض مرگ | مارگوریت دوراس | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

نباید بشناسیدش، باید هم زمان همه جا دیده باشیدش، در هتل، در خیابان، در کافه، در کتاب، در فیلم، در خودتان، در شما، در تو... [...]

نوامبر 18, 2013 ناممکن ترجمه‌های ناممکن, جزوه, داستان‌های ناممکن ۰

سلام به ژاک دریدا | ژان لوک نانسی | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

سلام به ژاک دریدا | ژان لوک نانسی | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

هشتم اکتبر ۲۰۰۴، ژاک دریدا دیگر نبود. سطرهایی که در ادامه می‌آید، حرف‌هایی‌ست که ژان لوک نانسی، دوست و همکار دیرینه‌ی دریدا در آن زمان نوشت و روزِ وداع، خطاب به مایی که می‌شنیدیم و دریدایی که ما را «با کوری» تنها می‌گذاشت، به صدا در آورد. به دریدا سلام می‌کنیم و آن سطرها را [...]

اکتبر 6, 2013 ناممکن ترجمه‌های ناممکن, یادداشت ۲