فرقی نداشت در هر وضعیتی بودم همین حال را داشتم. طاق باز دراز کشیده بودم، با پاهای باز و خیره به سقف و چراغ زرد آویزان که سیخ به سمت چشم‌هایم نشانه رفته بود. از پنجره، همراه سرما و باد، صدای گربه‌ها که زوزه می‌کشیدند و زمان جفت‌گیری‌شان رسیده بود و داشتند توی هوا دنبال بوی [...]