خوانشِ شعری از مجموعهی «رقم» سرودهی خورخه لوئیس بورخس، ترجمهی مؤدبِ میرعلایی
شعر:
پیشزمینه:
خوابیدهای. بیدارت میکنم.
بامدادِ بزرگ، وهمِ آغازین را بیدار میکند.
ویرژیل را فراموش کرده بودی. مسدسها اینجا هستند.
چیزهای زیادی برایت میآورم.
عناصر چهارگانهی یونانی: خاک، آب، آتش، هوا.
چند نامِ زنانه.
دوستیی ماه.
رنگهای روشنِ اطلس.
فراموشیی پالایششده.
حافظهیی که انتخاب و دوباره کشف میکند.
عادتها که به ما کمک میکنند تا خود را جاودانه احساس کنیم.
صفحهی ساعت، عقربهها که زمان گریزان را در بر میگیرند.
بوی چوبِ صندل.
تردیدی که ما آن را، تا حدودی ملانقطی ، متافیزیک مینامیم.
خمیدهگیی سرِ عصا که دست تو را انتظار میکشد.
طعمِ انگور و عسل.
پسزمینه:
آدمِ خواب را بیدارکردن.
کاری پیشِپاافتاده و روزمره است،
که میشود از آن بترسیم.
آدمِ خواب را بیدارکردن
او را در زندانِ بیپایانِ کیهان، زمانِ
بی غروب و بامداد، زندانیکردن است.
براوآشکارکردنِ این است که کسی یا چیزی ست.
او را به نامی نامیدن است که او را
و دیروزهای تلنبار شدهاش را عیان میکند.
جاودانگییش را مزاحمشدن است،
او را با قرنها و ستارهها آزردن است،
یهودا را باز دوباره با خاطری آزرده به زمان تقدیمکردن است،
آبِ لته (۱) را گلآلودکردن است.
پینوشتِ شعر:
۱- لته در اسطورههای یونان، رودِ فراموشی است. که مردگان از آن آب مینوشند تا گذشتهی خود را فراموش کنند.
خوانشِ شعر
- نامگذاری بر نامناپذیرها، و از جمله برخود، نخستین خشونتی است که انسان در مقامِ سوژه بر دیگری و خویش روا داشته است. تاریخِ دانش تاریخِ نامگذاریها است.
- بنا بر شعر: خوابِ دانا: فراموشی، بیداریی او: دانایی. نخستین دانشِ شعر، نخستین نامگذاری و به طریقِ اولی نخستین خشونتِ اعمالشده بر جهانِ شعر.
- بیداری: پیشزمینه؛ خواب: پسزمینه؛ دریک تصویرِ بدوی، بنا به عمق (پرسپکتیو) بدوی، (نه بنا به فرم)، چنان که در نقاشی تا قرنِ شانزدهمِ میلادی سراغ داریم: رویهمقرارگرفتنِ (superimposition) برشهای موازیی تصویری (در اینجا دو برش یکی در پیشزمینه یکی در پسزمینه)، به طوری که هر یک خودبسند باشد، در حالی که تنها یک شیء، چیز، یا فرد از این برشها گذر کند ۱. آن که از« پسزمینه» به «پیشزمینه» میآید و میرود؛ همان «تو»یی است که خطاب در «پیشزمینه» به او است، خطابِ «بامدادِ بزرگ» به «وهمِ آغازین»، تا او را از پسزمینه به پیشزمینه آورد، از «خواب» به «بیداری»، از «فراموشی» به دانایی: «ویرژیل را فراموش کرده بودی». از نیست به «هست»: «مسدسها اینجا هستند». از نام ناپذیر به «نام»: «چیزهای زیادی برایات میآورم/عناصرِ چهارگانهی یونانی: خاک، آب، آتش،هوا/چند نامِ زنانه/دوستیی ماه/رنگهای روشنِ اطلس.» از «جاودانهگی» به «روزمره»گی: «آدمِ خواب را بیدارکردن/کاری پیشِپاافتاده و روزمره است/…/جاودانگییش را مزاحمشدن است/او را با قرنها و ستارهها آزردن است،» او را به دامِ «صفحهی ساعت»ها درافکندن است، به دامِ عقربهها که زمانِ گریزان را دربرمیگیرند».
- نامها از پیی خشونتِ «بیدارکردن» میآیند: «براوآشکارکردنِ این است که کسی یا چیزی ست./او را به نامی نامیدن است که او را/و دیروزهای تلنبارشدهاش را عیان میکند.» خشونتِ نامگذاری، ماحصلِ خشونتِ «بیدارکردن»، قساوتمندانهترین نموداش را در «گلکردنِ آبِ لته مییابد»، همان لتهیی که خود به جهتِ ناماش قربانیی بیداری است، «بیداری» است که با قساوتِ نامنهادن بر رودِ فراموشی آن را گل میکند و در این عمقِ صحنه (پرسپکتیوِ) کلاسیک خودِ لته نیز به مثابهی عنصری جاری همراه با «وهمِ آغازین» از« پسزمینهی فراموشی» به «پیشزمینهی بیداری» گذر میکند، در حالی که از زلالیت و صافی به «فراموشیی پالایششده» (توصیفی صددرصد فرویدی از خودآگاهی) و رودی گلآلوده بدل شده است.
- «بیداری»: «فراموشیی پالایششده»: خودآگاهی. «خواب»: «وهمِ آغازین»: ناخودآگاه. در گذر از ناخودآگاه به خودآگاه این فراموشی است که تصفیه (پالایش) میشود و این عناصر (المانها)، و چیزها هستند که از رهگذرِ این پالایش نامی خودآگاهانه مییابند. حتی «تردید»ها و ناشناختهها، و چیزهای خارج از محدودهی نامها هم نام میگیرند: «متافیزیک»: «تردیدی که ما آن را، تا حدودی ملانقطی، متافیزیک مینامیم.» و از همه مهمتر حواسِ پنجگانهیی که به کار میافتند: «چند نامِ زنانه» که میشنوند، «رنگهای روشنِ اطلس» که میبینند، «بوی چوبِ صندل» که میبویند، «خمیدهگیی سرِ عصا» که لمس میکنند، «طعمِ انگور و عسل» که میچشند.
- لحنِ «پیشزمینه» تخاطبی است و لحنِ «پسزمینه» توصیفی است و انتقادی، آنکه خطاب میکند در پیشزمینه میتواند «بامدادِ بزرگ» باشد، بانیی خودآگاهی، و آنکه خطاب میشود «وهمِ آغازین» (ناخودآگاه). در این صورت آنکه توصیف میکند و اِخبار میدهد در پسزمینه هم «وهمِ بزرگ» است. ناخودآگاهِ گذشته از برشهای تصویریی «فراموشی» و «بیداری»، «فراموشی»ی پس از تجربهی «پالایش»، خودآگاهی که دلپذیرترین تجربهی حواس («طعمِ انگور و عسل») را حتی در برابرِ «وهمِ آغازین» به چیزی نمیگیرد. و به همین دلیل است که توصیفهای پسزمینه منفیت و اِخبارهای آن نیز (که بی شک آن هم در حوزهی خودآگاهی قرار دارد، هر چند خودآگاهی را به حدودِ خویش میکشاند) وجهی انتقادی مییابد: «آدمِ خواب را بیدارکردن/کاری پیشِپاافتاده و روزمره است،/که میشود از آن بترسیم./آدمِ خواب را بیدارکردن/ او را در زندانِ بیپایان کیهان، زمانِ/بی غروب و بامداد، زندانیکردن است».
- شعرِ بورخس با گلایه و یا انتقاد از این که «بامدادِ بزرگ» (بانیی «امپریالیسمِ نور ۲») آبِ رودِ فراموشی را «گل میکند» پایان مییابد بی که راهی برای گذر از این معضل پیشِ رو بگذارد و این مقتضای شعربودن است. بی شک هیچ شعری بدین منظور سروده نمیشود که برای حلِ معضلها راهکار ارائه دهد. تکملهی فلسفیی شعرِ بورخس را میتوانیم در ایدههای «خواستِ بیخبری ۳» (will to ignorance) و «فراموشیی فعالِ۴» (active forgetfulness) نیچهیی بیابیم که البته خود ایدههایی به غایت شاعرانه در فلسفه به شمار اند چه، رودخانهی فراموشی (لته)، در جهانِ زیرین و کسانی که «از آن آب مینوشند تا گذشتهی خود را فراموش کنند»، در عینِ حال منبعِ الهامِ نیچه برای نیل به این دو ایده نیز بوده است: «قدرت، هنرِ فراموشی، و کشیدنِ افقی محدود به دورِ خویش ۵» برای حذر از بزرگترین محبسی است که شعرِ بورخس میگوید: « زندانِ بیپایان کیهان، زمانِ/بی غروب و بامداد».
پینوشت
۱- ن ک به:
Wolfflin, Plane & Recession, Principles of Art History, tr. Md Hottinger, 1932
۲- این تعبیر از موریس بلانشو است ن ک به:
Maurice Blanchot, The Infinite conversation, Reflection on Nihilism, tr. Susan Hanson, pp. 151-170
۳- ن ک به مجموعه-آثارِ نیچه به انگلیسی:
WM II. 98, Will to Power p. 328
۴٫ NW V. ii. 107-108, Gay Science, p. 130
۵٫ ibid. NW III. i. 326