او را از آنچه میمیراندش رها کن! [...]
سگها. سگها در سر. سگها بیرونِ سر. سگها. در دهان، گوشت را تکه پاره میکنند. سگها. در سر، میچرخند و زوزه میکشند. سگها. در سر، سر را یک لحظه راحت نمیگذارند. سگها. میچرخند و سگها میگردند و سگها میپایند. سگها در سر، سَر میخورند. دیگر سکوتی در کار نیست. سگها زوزه میکشند. سگها غرغر میکنند. [...]
از سلامِ چشمهایت میدویدم
بالهایم را بر زمینِ زخمی میکشیدم
پنجرهی مرگ
نفسنفسزنان
پردههای خیره به منات را میدرید
[...]
جانِ اندوهناکِ براق
فکر میکردی رنج، جذابیتِ پنهانِ بورژوازی است
اما یک مجموعه آدم که همزمان رنج میبرند انگار چیزی گسیخته است
یک مجموعه آدم همزمان که روی ماکتِ گردِ زمین ولو میشوند دنبال وطن پلاستیکیشان
[...]
ادبیات ناممکن است. ناممکن است که ادبیات است.
چرا؟ چون ادبیات در فرارفتن، از همه چیز پیشی میگیرد. جاییست که ادبیات میخواهد از خودش هم جلوتر برود. خودش را پشتِ سر بگذارد. جایی که دیگر نمیتوان پیش رفت. جایی که پیش-رفتن قابل تصوّر نیست: نمیشود ازین جلوتر رفت. نمیشود ازین [...]
در این یادداشت سعی میکنم نشان دهم چگونه و با چه روشهایی سمفونی «ایرانهخانم» اثر پیمان سلطانی متکی به تحمیل روایتی وطنمحور به چند دهه میراث شعری رضا براهنی ساخته شده است. این نوشته به قصد نقد موسیقایی این اثر نیست و نفی یا اثبات ادعاهای خالق آن را در زمینه «خلق مکتب کلاسیک ایرانی» [...]
هميشه ما گورستانهای نو میآفرينيم اما
دل مرا ببين که در گرو گورستانهای کهنهای ست که گورهاشان در خاک غربال میشوند [...]