سگها. سگها در سر. سگها بیرونِ سر. سگها. در دهان، گوشت را تکه پاره میکنند. سگها. در سر، میچرخند و زوزه میکشند. سگها. در سر، سر را یک لحظه راحت نمیگذارند. سگها. میچرخند و سگها میگردند و سگها میپایند. سگها در سر، سَر میخورند. دیگر سکوتی در کار نیست. سگها زوزه میکشند. سگها غرغر میکنند. سگها تهدید میکنند. میسایند. سر در پوزهی سگها. سر را فشار میدهند، سر را رها میکنند، سر را فشار میدهند، سر را ول نمیکنند. پوزهها. سگها نفس میکشند. هر نفسی. نفسِ سگها. سگ و سگها. سگ، سگها را میپاید. سگهای سگ میچرخند و میپایند. سر. سکوت میجوید اما سگها، باطلش میکنند. در سر. سگ از سر بیرون نمیآید. هیچ، جز سگ، جز سگها. در سر، تنها پوزههای تمامن باز، گرسنه، گشنه. فقط سگها. تمامِ سر در تصرف سگها، و سگها، خواهانِ سر، که سر دهد. به تمامی دهد. تمام سر باید سگ و سگها را بزرگ کند. سگها میمانند. سگها سر میخورند، کلمههایی که سر میدهد، میخورند. کلمات در شکمشان. شکم سگهای سیریناپذیر. گَله. سگ میپاید. سگ میخورد. سگ گرسنهگی را معلق میکند. سگ، سگها را میپاید، و سگ و سگها، سر را میپایند. دیگر گرسنه نیست. سگهای سگ گرسنهاند، و هرچه سگ نخورده، میخورند. سگ میخوابد، سگها، نخوردهاش را میخورند. سگها، کلماتی را که سگ نخواسته، میخورند. سر کلمات را به سگها میدهد، سر برای شکمِ سیاه و پشمالوی سگها، کلمه بیرون میدهد.هیچ شکمی سیر نمیشود. هیچ پوزهای سیر نمیشود. گرسنهگی هیچوقت به آخر نمیرسد. سر، هیچوقت دست نمیکشد. سر نمیخوابد تا سگها را چاق و چله کند. کلمات چرب و چیلی. سر از سگ میترسد. چون از سگ میترسد، سگ را، سگها را تغذیه میکند.
سگ به این بسنده نمیکند. که سر کلمات را به شکمِ سگ بسپارد. سگ میخواهد با سر، از خودش پیشتر برود. فراتر برود. که سر لخت شود. که سر خم شود. که سر چهار دست و پا شود. که سر به درد دیگری بخورد، به کارِ آلتِ سگ بیاید، که سر به آلتِ بیرون زدهی سگ پاسخ دهد. آلتِ سگ میخواهد از سگ فراتر رود. سر جاییست برای آلتِ سگ، که از خودش فراتر رفته. سگ به سر دخول میکند. ورود میکند. سگ سر را از کون میکند. سگ سر را از کس میکند. سگ فرق اینها را نمیداند. سگ، نمیداند.
.
اماندین آندره، متولد ۱۹۸۴. خودش را اکتیویستِ شعر معرفی میکند. شاید این نخستین سطرهایی باشد که از او به فارسی حرف میزند.شاید. و حتمن آخرینشان نیست. حلقهی سگها و دیگر ادامه دارد.