Google+
ناممکن

زهرا پورعزیزی

چشم‌ها ‌| زهرا پورعزیزی

چشم‌ها ‌| زهرا پورعزیزی

از سلامِ چشم‌هایت می‌دویدم
بال‌هایم را بر زمینِ زخمی می‌کشیدم
پنجره‌ی مرگ
نفس‌نفس‌زنان
پرده‌های خیره‌ به من‌ات را می‌درید [...]

جولای 22, 2023 ناممکن شعرهای ناممکن ۰

سین | زهرا پورعزیزی

سین | زهرا پورعزیزی

به این نوشته‌ی بعد از این بگویید دستش را از روی قفسه‌ی سینه‌ام بردارد به این نوشته‌ی بعد از این که بازوانِ جوهری‌اش را تا آرنج تا کتف تا شانه تا گردن تا سینه تا پستان‌ها می‌مالد سیاهْْ خیسْْ از نُک انگشتان‌اش جوهرْْ خیسْْ جوهرْْ سیاهْْ انگشتان کودکانه‌اش خیسْْ مُشت‌ کرده پستان مرا در خود [...]

ژوئن 27, 2014 ناممکن شعرهای ناممکن ۰

فلز | زهرا پورعزیزی

فلز | زهرا پورعزیزی

از یک‌شنبه‌های خشک که می‌گذری
دست بکش به فلزم می‌بینی خیس شده تا از پا که بیفتم از دست بالا بروم بروم از دستِ مادر که فربه‌گیِ نهفته در دستان لاغر من بود وَ از رگ‌های کبودش زردیِ پریده‌رنگِ پوست بر آفتابِ بعدازظهر لم می‌دهد وُ کاموای احشاءِ بدن‌ام را امعاءْْ تارْْ پودْْ جِر که [...]

مارس 7, 2014 ناممکن شعرهای ناممکن ۰