یک:
:همه را: بنویسم: از لحظهی شروع: تا: از همین حالا: نوک انگشتهام یخ زده: گرم شده: شرجی بدی شده: پشهها کنار گوشم وزوزو نیش میزنند میروند برمیگردند نیش میزنند: میمکندم در هوا میروند میترکند: میشوند خون: چه فکرهایی! خون من! توی شکم پشه: اه! شرجی بدی شده: گاهی نسیم هوا را جابهجا میکند: خنکی از بیرون تو میآید: بلافاصله گرما جایش را میگیرد: عرق کردم: تاپ چسبیده به پوستم: خیسم: نیاز دارم لخت شوم: پنکه کار نمیکند: سردم: خیلی خوابم: باید بنویسم: نوک انگشتهام یخ زده: سردم: نوک انگشتهام یخ زده: ص: د: ا: ن: د: ا: ر: م: نه: چند روز است ص: د: ا: ن: د: ا: ر: م: رفته: چند ساعت قبل: برنگشت: به خودم که آمدم توی اتاق پشت به در نشستم لبهی تخت دست گذاشتم روی صورتم نبینم: چند بار آمد ایستاد بالا سرم خیره نگاهم کرد: لهله میزد: حتی نگفت: قهوه: رفته: صدا نداریم: رفتهایم: هر دو:
دو:
باید بنویسم: ننویسم بیدار شوم فکر میکنم خواب دیدم میخندم: برمیگردم: زده به سرم: من که نرفتهام: من که نرفتهام کجا برگردم؟ چه فکرهایی: خوابم: نه: بیدار شوم فکر کنم خواب دیدم: نه! خواب نیستم: بیدار که شدم بخوانمش مطمئن شوم خواب نیستم: چهل و هشت ساعت شده شاید هم بیشتر نخوابیدم: میترسم: میترسم بیدار بمانم: برای خودم بنویسم: نمیتوانم: نه: نمیتوانستم اسمش را بگویم: نمیدانستم: نمیتوانستم صداش کنم: صدا نداشتم: ندارم: نگاهش کنم: نه: میترسیدم: میترسم: خواب میبینم بیدار میشوم: نه: حالا که رفته بیشتر میترسم: دچار توهم شدم: همین! دچار توهم شدم؟ شدم: شاید!
سه:
روز آخر: صبح: آفتاب طلوع نکرده دیدم: چند ساعت است که رفته؟ اول: در اتاق را باز کردم: دیدم قوزکرده پشت به من رو به بوم سفید ایستاده خیره تکان نمیخورد: روز اول: صداش که نکردم! نه: تا دیدم خشکم زد: نوک انگشتهام یخ: گفتم چطور حیوان میتواند فکر کند: نقاشی بکشد: دلبری: چطور میتواند ببوسدم: خودش را خالی کند برود بنشیند روی چهارپایه نقاشی بکشد: نفسش: بوی قهوه میداد: بوی سیگار: دستش را روی پوستم بکشد: لباس بپوشد: حیوان که لباس نمیپوشد: قهوه نمیخورد: حیوان توی پوست خودش زندگی میکند: من توی پوست خودم: نه! تا دیدم گفتم دچار توهم شدم: شاید: نه: نمیدانم: روز اول که آمد: اول: توی حیاط دیدمش: انگارکن حالا: باد شاخههای درخت را تکان میداد: آمد از مقابل پنجرهی روبهحیاط گذشت: ایستاد پشت در: برگها میریختند از درخت از شاخه: تا در را باز کرد آمد نشست روی صندلی گوشهی کافه دقت کردم: از آنجا که ایستادم دیده نمیشدم: دیدم لاغر: قدبلند: بیمار: رگهای دستش زده بیرون: مدام عرق میکرد: باد شدیدتر شد و در را بست: کتش را کند کیفش را از شانه جدا کرد گذاشت کنار میز: عرقش را با دست گرفت: گرم نبود اصلا: اواخر زمستان گرم نیست: خم شد برگهای شمعدانی را بو کرد: دفترش را گذاشت روی میز: همان روز اول: مدادش را برداشت و شروع کرد به کشیدن: گفت: قهوه: فقط همین را گفت: قهوه: کافه خلوت بود: مشتری نداشتیم: هوا که گرم باشد مشتری نداریم: یکی دو نفر شاید هم بیشتر اغلب میآیند داخل: بیرون قابل تحمل نیست هوا: توی حیاط فقط یک نفر نشسته باشد باید: روز اول: دختری که باد روسریاش را از سرش قاپید چسباندش به پنجره: از پشت پیشخوان دیدمش: گریه کرده بود: روسری افتاد از پنجره: بلند که شد دیدم صورتش خیس است: سرم را برگرداندم دیدم: گفتم توهم زدهام: قهوه ریختم: سیگاری روشن کرد و دستش را که برد سمت لب دیدم: ناخنهای بلند: دستهای پشمالویش: بهوضوح پنجه دیدم: بعد ندیدم: چند ثانیه طول کشید ببینم و نبینم: گفتم به چشمم آمده آنطور لابد: مثل وقتی آدم توی صورت کسی حیوان ببیند: روی نقش تصادفی کاشی طرحی از سگ ببیند: جلوی پیشخان گفت: قهوه: و تند برگشت و نشست: با لهجهی خاصی گفت: قهوه: تا ظهر نصف پاکت سیگار خالی کرد: دختره که آمد مدام دماغش را بالا میکشید: پرههای سرخش: نگاهم که کرد لبخند زد: گفتم آشتی کرده لابد: گفت: چه کافهی قشنگی: عجب فکرهایی! شب رفتم بگویم کافه تعطیل است دیدم هنوز نشسته همانجا خم شده روی کاغذ سفید: تا گفتم تعطیل است سرش را بالا آورد و نگاهم نکرد: سریع دفتر و مدادش را از روی میز جمع کرد گذاشت توی کیف و بلند شد کتش را پوشید آمد پشت پیشخان دستپاچه حسابش را پرداخت رفت: یک کلمه هم چیزی نگفت: حتی نگاهم هم نکرد: فرداش هم آمد: پسفرداش هم همان ساعت در باز شد و آمد تو: باقی روزها هم آمد: آنقدر آمد شد مشتری دائمی: جایی خالی که پیدا میکرد مینشست تا آخر شب: کافه پر بود مدام میرفت میآمد تا جا خالی شود تند بیاید بنشیند داخل: هرچه نگاه میکردم شاید باز ببینم نمیدیدم: پنجه را: آن موهای پشمالوی دست: گاهی برگ گلها دیوار را بو میکرد: چیزی نمیخورد: قهوه سفارش میداد فقط و سیگار میکشید پشتهم: قهوه را هم اول بو میکرد: بیتوجه به آدمها سر از روی دفتر بلند نمیکرد: عجله داشته باشد دستهاش مدام کار میکرد: حیوانی لاغر: نحیف: حیوانی مریض: روباهی: گرگی: شیری استخوانی: اسبی: اسبها را آنقدر لاغر میکشید استخوانهاشان بیرون میزد: پوست را میشکافت: پاهای شکنندهشان انگارکن میشکست همین حالا اگر دست میزدی بهشان بیشیهه و بیدرد میافتادند یکییکی: کجا میافتادند؟ چه فکرهایی! شیری بیمار ایستاده میافتاد: روباهی مرده نگاهت میکرد: گرگی در حال احتضار زوزه میکشید: حیوانی که نمیشناختمش از پوست خودش بیرون میزد: چشمها: همهی چشمها یکی: چشمِ گرگ روباه چشمِ روباه خرگوش چشم فیل حیوانی که نمیشناختم چشم اسب چشمهای خودش: جا خوردم که از خودم پرسیدم: چرا باید چشمهای خودش را بگذارد توی چشمخانهی خالی حیوان؟ از خودش نپرسیدم: رفته حالا: میترسم:
چهار:
دید که میترسم چیزی نگفت:نگفتم: وسایلش را جمع کرد: آمد چند بار بالاسرم ایستاد و چیزی نگفت: نقاشیها را لوله کرد و همه را برد بیرون چید توی پراید هاچبکش: برگشت و کیفش را برداشت و نگاهم نکرد: با همان چشمها: کیفش را انداخت روی دوشش رفت از پلهها پایین: از پشت پنجره دیدم نشست پشت فرمان و در ماشین را بست: بعد از ماهها استارت زد و ماشین را روشن کرد رفت: دیدم که رفت: حالا بیشتر میترسم: اتاقک انباری خالی شده: حرف که نمیزد: فقط: قهوه: قهوه را هم با لهجه میگفت: با لهجهی خاصی میگفت: قهوه: طوری میگفت که نشنیدم تا حالا: کردی و ترکی و عربی نه: لهجهها را میشناسم: رفته حالا: هست اما: نوک انگشتهام یخ زده: دارم میمیرم: ص: د: ا: ن: د: ا: ر: م: باید بنویسم: از اول: کی؟ هفتهی دوم: شنبه: شنبه آمد نشست همانجای همیشگیاش: نوشتم توی دفترم: کافه شلوغ بود: تا نشست دفترش را از کیفش برداشت شروع کرد: خودم رفتم سفارش بگیرم: ایستادم بالاسرش که سرش پایین با همان لهجهی عجیبش گفت: قهوه: نگاهم نکرد: چشم ماهی را کامل کرد: قهوه را که گذاشتم روی میز دم ماهی را کشید: دید نگاه میکنم: نگاهم نکرد: گفتم: میشود نقاشیها را ببینم؟ سرش را که بالا آورد حرف که نه فقط زل زد و چشمهاش را که دیدم لرزیدم: چشم سگ: چشم روباهش: چشم حیوانی در حال انقراض: دید لرزیدم: چیزی نگفت: صاف نشست اشاره کرد به دفتر: صندلی گذاشتم و نشستم: ورق زدم: گاو شاخدارِ استخوانی سر مایل به زمین یکی از شاخها شکسته و پاها از فرط لاغری پوستشان چسبیده به استخوان: فیلی استخوانی خرطوم خودش را میخورَد: سگی استخوانی از فرط لاغری بدنش مثل مایع روی زمین ماسیده و سر گرفته بالا با همان چشم فیل نگاهم میکند: ورق زدم: حیوانی با چشمهای خودش زل زده به من: بلند گفتم: چشمهای خودتان است معلوم است که چشمهای خودتان است: بلند شدم: صدام لرزیده بود: عصبی بودم: چیزی نگفت: حتی نگاه هم نکرد: دفتر را بست: نوک انگشتهام یخ زد: میترسم یا شوکه میشوم نوک انگشتهام یخ میزند: انگار شکمم سوراخ شود دست میگذارم روی شکمم راه میروم: مثل حالا: چیزی نگفتم: رامشده بودم! تند رفتم پشت پیشخان و دیدم بلافاصله دفتر را باز کرد و مشغول شد: قهوه: از روز اول تا همین چند ساعت قبل که رفت فقط قهوه میخورد: پشتهم سیگار میکشید: آن شب هم: شب اول: رفتم بگویم داریم کافه را میبندیم نگفتم: ایستادم بالای سرش نگاهش کردم برگشتم: دلم خواست بماند: نگاهم هم نکرد: تندتند کاغذ را خطخطی کرد: ماند: نرفت: روز چندم؟ یادم نیست: رفتم بالا توی اتاقم بخوابم: درها را مثل همیشه بستم: قفل در ورودی را هم انداختم: دیگر نمیترسیدم: او بود: میتوانستم پناه ببرم به او: در اتاق را پشت سرم بستم و لباس کندم و دراز کشیدم: دراز که کشیدم صدای پا آمد: تا پشت در آمد و ایستاد: نترسیدم: بعد صدای نفسها: تندتند: لهله: پشت در: انگار یکی بلند بو بکشد فسفس: در را بسته بودم: چفت پشت در را انداخته بودم: خوابیده بودم: کی؟ یکهو خوابم برده بود: بیدار که شدم نمیترسیدم: اولین بار بود که نمیترسیدم: رفتم از اتاق بیرون و دیدم: همان اول که نه: بعد دیدم: در باز انبار خالی کوچک انتهای راهرو و بعد خودش را که چهارپایه گذاشته وسط اتاقک انباری نشسته رو به دیوار به بوم: حیوانی که نمیشناختم: حتی برنگشت نگاهم کند: شب مانده بود واقعا: خرتوپرتهای توی انباری را چیده بود کنار و روی دیوار بومش را وصل کرده بود: تا شب چند بار رفتم بالا دیدم هنوز نشسته روی چهارپایه نقاشی میکشد: گفتم: قهوه؟ گفت: قهوه: حتی برنگشت نگاهم کند: روزهای بعد دیدم کمتر از اتاق بیرون میآید: خوابیدنش را ندیدم: گفتم نقاشی که میکشد میخوابد: نقاشی همان کار را میکند که خواب با آدم: شاید: با خودم گفتم بماند: چه بهتر: مرد باشد شبها نمیترسم: دزد از دیوار بپرد پایین میترسد: دیگر لازم نیست با هر تقوتوقی از خواب بپرم بترسم: زنی تنها غریب توی این شهر توی کافهای به این بزرگی شبها میترسد: حق دارد بترسد: باید بترسد: مردی که فقط قهوه میخورد و سیگار میکشد: چه عیبی دارد بماند: کاش بماند: نپرسیدم کی و چهکاره است: به من ربطی نداشت: ندارد: حتی اسمش را هم نمیدانستم: نمیدانم: قهوههاش را میبردم بالا برایش: گاهی بیرون میرفت زود برمیگشت: متوجه شدم فقط برای خریدن سیگار از اتاقک انباری بیرون میآید: میرود تا سوپرمارکت سر کوچه سیگار میخرد: اشاره میکند به سیگار وینستون و فقط یک کلمه میگوید: سیگار: با لهجهی خاصی میگوید: سوپری میگفت: میگفت: برادرتان است؟ گفتم: بله: نگفتم نمیشناسمش: ترسیدم بگوید مردی غریبه با شما زندگی میکند؟ نگفتم: گفتم: برادرم است: گفت: مشکل روانی دارد؟ گفتم: نه فقط زیادی توی خودش است: گفت: اهل اینجا نیستید! کافه مال خودتان است؟ گفتم: نه: نگفتم چرا میپرسد: خودم را معرفی نمیکردم از کجا میشناختم: من که از کافه بیرون نمیروم: سوپرمارکت نمیروم: همهی کارها را سپردم به چند نفر که استخدام کردم: اینجا را هم اتفاقی پیدا کردم: مخروبه بود: انباری چیزی: چند سال بود کسی آنجا زندگی نمیکرد: تعمیرش کردم و شد هم کافه هم خانه: روز اول صاحبخانه که در را باز کرد گفت: غیرقابلسکونت است: همهجا گیاه روییده بود: گفت: حیوان: گفتم: حیوان؟ گفت: موش و مارمولک دارد: گفتم: راهش را میبندیم: میدهم سمپاشی کنند تله بگذارند: خندید گفت: از من گفتن اینجا به درد کافه نمیخورد ولی اصرار دارید مشکلی نیست: ساختمانی دوطبقه: رهاشده: قدیمی و پوسیده: در نشیمن را که باز کرد لنگهی در جدا شد افتاد: عصبی گفت: گفتم که! تو که رفتیم شاخههای درخت از پنجره آمده بود داخل و کف زمین علف روییده بود: گفت: انبار ضایعات بود من خریدم بکوبم بسازم قیمتها بالا رفت نشد: پشت دیوار حیاط بود: رفت سمت حفرهای بزرگ وسط دیوار گفت: این تازه است! رفتیم پشت ساختمان و حفره را نشان داد: گفت: از بیرون کنده شده: گفتم: شاید دیوار ریخته: آجرها ریخته: حیاط پر از درخت و علفهای بلند: حلزونها چسبیده به برگها: گفتم: خوبه اجاره میکنم: سری تکان داد و گفت: خود دانید: کلید را که تحویل گرفتم دو ماهی کار برد تا بشود درش را باز کرد: اول هم دادم آن حفره را پر کردند: تمام سوراخسمبهها را با گچ پر کردند: کلی تلهموش: سمپاشی کردیم: پنجرهها عوض شد: دیوارها رنگ خورد: شد همینی که هست حالا: همهچیز خوب پیش میرفت تا اینکه در باز شد آمد تو: بعد ماند: خودم خواستم بماند ولی نگفتم: هر روز ساعت معینی تند تا سوپرمارکت میرفت برمیگشت: انگار که عجله داشته باشد حیاط را میدوید پلههای کافه را دوتایکی بالا میرفت مینشست روی چهارپایه مشغول میشد تا شب: شده بود یکی از همین اشیای کافه: میز و صندلی: گلها: درختها: تخت: لوستر: مشتریها حتی دیگر نگاهش هم نمیکردند: ماشینش جلوی در بود: خاک نشسته بود رویش: هیچ کاری نمیکرد: فقط قهوه و سیگار و نقاشی: سر حیوانی: پاهای حیوانی: دستهاشان: گردنها: شب کافه را تعطیل کردیم و چراغها را خاموش کردم رفتم بالا بخوابم که دیدم هنوز نشسته روی چهارپایه زل مانده به بوم به کفتاری که با تعجب زل زده به دستهای استخوانی خودش: انگار باور نکند این دستها دستهای خودش باشد: این انگشتها انگشتهای خودش: روزهای بعد حیوانها را نصفه میکشید: طوری که باقی اندامشان خورده شده باشد: بدنی که بیعلت خونریزی میکرد: سگی بیسر: فیلی بیخرطوم: دمی که از روباه کنده شده باشد: زرافهای که پاهای بلندش را بریدهاند: با اره شاید:
پنج:
نصف شب با صدای زوزه از خواب پریدم: توی خواب شنیدم! نه: این بار که صدای زوزه آمد بلند شدم رفتم پشت پنجرهی روبهحیاط ایستادم: دیدم: وسط حیاط ایستاده توی تاریکی ایستاده سرش را گرفته رو به آسمان و زوزه میکشد: توی تاریکی درست نمیدیدمش: صبح که بیدار شدم گفتم خواب دیدم: هوا هنوز روشن نشده بود: رفتم توی راهرو دیدم هنوز آنجاست: توی اتاقک انباری: زل زده به بوم سفید: شبها در اتاق را قفل میکردم: برگشتم و در را قفل نکردم: دلم میخواستش: دستهایش را میخواست: لباسهام را کندم و لخت افتادم روی تخت منتظر: نباید زیاد طول میکشید: برنگشتم حتی نگاه کنم: که در باز شد: نترسیدم: لهله میآمد: نفسهاش که خورد پشت گردنم دستهاش خورد به پوستم بوسیدم بیدار که شدم گفتم خواب دیدم: رفتم توی راهرو: دیدم نشسته روی چهارپایه زل به بوم جم نمیخورد: روی بوم حیوانی که نمیشناختم توی خاکی رونده فرومیرفت: روزها کافه که شلوغ میشد فراموشش میکردم: از اتاقک انباری بیرون نمیآمد و اتفاقی چشمم نمیافتاد توی حیاط بهش که با عجله از در بیرون میرود یادم نمیافتاد هست: اینجاست! رفته ولی اینجاست! اینجا که بود نبود حالا که رفته هست: همهجا: حس میکنم: برکهمیگردم توی تاریکی وسط اتاق ایستاده خیره به من سگی جلوی در لهله میزند: روباهی توی راهرو میدود: فیلی خرطومش را دراز کرده برگ درخت میخورد: میمونی بالای درخت زل به اتاق: گرگی که زوزه :گربهای که میخرامد از تخت بالا میآید خودش را میرساند به پاهای من نوک انگشتهام را میلیسد: حیوان بینامی چسبیده به من ماری که از سوراخی میرود تو و بیرون میآید: رفته است: چند ساعت است: در را که باز کردم برنگشت حتی نگاهم کند: منتظرم ایستاده باشد ایستاده بود وسط اتاقک انباری بین خرتوپرتها زل به بوم: به بومی سفید: صدا ندارم: باید بنویسم: لباسهاش را کنده لخت و عور مثل حیوانی روبهموت زل به بوم: برگشت نگاهم کرد: حیوانی که نمیشناختمش پوزهاش تکان خورد و سرش را برگرداند سمت بوم سفید و تکان نخورد: بعد: سرش را انداخت پایین و لباس پوشید و بومها و لوازمش را جمع کرد توی ماشینش و رفت: رفته دیگر: سردم است:
ص:
د:
ا:
ن:
د:
ا:
ر:
م:
باید بنویسم:
م:
ی:
ت:
ر:
س:
م: