Google+
ناممکن

رزا جمالی

شعرِ جنگ؛ یک قرن بعد از جنگ | رُزا جمالی

شعرِ جنگ؛ یک قرن بعد از جنگ | رُزا جمالی

لابلای برگ‌های اسفناج خوابیده بودیم با هم وَ زمینِ زیرم خشک بود وُ بایر وُ سخت
به روی آن خلیج عربی با دست‌هایی که از قسمتِ فوقانیِ جمجمه‌ات بیرون نزده بود
بر آب‌های خلیج فارس نوشته‌ای‌ست که مفقودالاثرست جنازه‌ات؛
[...]

اکتبر 16, 2013 ناممکن شعرهای ناممکن ۱

شهر ممنوعه | رُزا جمالی

شهر ممنوعه | رُزا جمالی

دلم می‌خواست شهری از نو بسازم
درحصار بازی‌هایم
و خانه‌ای
برای پسرم که هنوز به دنیا نیامده است
و تعریف کنم که کجا زیستم من. [...]

فوریه 8, 2013 ناممکن شعرهای ناممکن ۰