در همین زمینه:
دزدی در روز تاریک | محمد تنگستانی
مگر تعجّبی دارد که ندارد. با رقّتانگیزترینها که معاصر باشی، از هیچ رخدادی، گیرم رقّتانگیزترین هم، تعجّب نمیکنی. باید انتظارش را میکشیدیم وقتی از پای مینشستیم. باید پیشبینیاش را میکردیم وقتی به هیچ حقیقتی شهادت نمیدادیم. از آن سالها تا امروز، خودمان از نوشتنِ تاریخمان سرباز زدیم، «آلترناتیو» را با توطئهی سکوت برگزار کردیم، رفته رفته «رسمی» را به زیرزمینی ترجیح دادیم، از مقاومت دست کشیدیم، از رادیکال بودن توبه کردیم، انگار سالهاست که داریم همین روزها را مهیا میکنیم.
از خلالِ خطوطِ دوستانام به یاد میآورم که زمان گذشته است. از آن سالهای دههی هشتاد عمری گذشته است. بر تمامیی آن سالها، به روی فعالیّتها، ساختها، مبارزهها، نوشتارها و کتابهای آن سالها سکوت شده است. از جانب کی؟ مسلمن از جانبِ حکومت. و نه تنها حکومت. از جانبِ شاعرِ خیلی رادیکال. منتقدِ خیلی رادیکال. ژورنالیستِ خیلی رادیکال. کدام رادیکالیسم؟ همان رادیکالیسمی که هر وقت، هرجا که شد، استعفاء میدهد، هم-دستِ هر حاکمیتی میشود، هروقت منافعاش را در خظر میبیند، همه چیز و همه کس را منکر میشود، آلترناتیو را میساید و میکاهد و خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا نه، به فرهنگِ حاکم، سامانهی حاکم، باری به دروغِ حاکم یاری میرساند.
هشت سال از انتشار «نشر اکاذیب» رضا شنطیا توسط نشر پاریس گذشته است. نحوهی انتشار این کتاب از یک طرف، رفتاری که با این کتاب شده از طرف دیگر، قابل توجه است:
در شهریورماه ۱۳۸۶، این کتاب به رایگان و به صورت الکترونیکی منتشر شد.
چرا به صورتِ الکترونیکی منتشر شد؟ چون در فضای رسمی – ادبیاتِ رسمیی زبان فارسی – نمیشد (نمیشود) اینجور کتابها را از طریقِ ناشرانِ عصا به دست منتشر کرد.
چرا به صورتِ رایگان منتشر شد؟ ما در جنگایم. از جنگ امّا توقّعِ «بازار سیاه» نداریم. آنهایی که نمیجنگند و تنها از بازارِ سیاه تغذیه میکنند، ما نیستیم.
چرا امروز باید دربارهی کتابی حرف بزنیم که هشت سال پیش منتشر شده است؟ چون هشت سال به سکوت برگزار شده است و از میانِ میلیونها ادبیاتچیی مطلقن رادیکال، همهگی، با حسن نیّتِ تمام و صرفن بنابر تصادف، فراموش کردهاند که چنین کتابی با چنین مشخصاتی وجود داشته است.
هشت سال میگذرد و یک خبرگزاری دولتی میگوید: یک شاعر «نشر اکاذیب» را رسمن منتشر کرد!
این «رسمن» دقیقن یعنی چه؟ این اندیشه از کجا میآید که «نشر الکترونیکی» و «رایگان» یک کتاب، خارج از رسم و رسوم حاکم، فارغ از سانسور، نباید به حساب بیاید؟ نباید «کتاب» تلقی شود و باید بی اهمیّت جلوه داده شود؟ من از آن خبرگزاری چه توقعی میتوانم داشته باشم؟ از آن خیلِ عظیم شاعران و نویسندهگانِ درباری چه توقّعی میتوانم داشته باشم؟ نیز، از آن همه شاعر غیر رسمی، منتقد غیر رسمی، ژورنالیست غیر رسمی چه توقعی میتوانم داشته باشم وقتی آنها هم به نوبهی خود، آلترناتیو را نادیده میگیرند، به رهایی پشت میکنند، در مقابلِ هر رخداد رهایی بخش و «غیر رسمی» سکوت میکنند و در نهایت، مترصند که به «رسمی»ترین شکلِ موجود، منتشر شوند و دیده شوند؟
حرفی اگر هست حرفِ ما با خودِ ماست. حالا که حقیفت پیشِ روی ماست، ادعاها را کنار بگذاریم. چرا نمیخواهیم یا نمیتوانیم «غیر رسمی» را برپا بداریم؟ چرا شیوهها و متدهای ما، با شیوههای حکومت همخوانی دارد؟ چرا توطئهی سکوت فضیلت است؟ چرا خودمان تاریخمان را نمینویسیم؟ چرا همه چیز را به دشمن وانهادهایم؟ چرا قوانینِ دشمن را مو به مو اجرا میکنیم؟ چرا آلترناتیو را رها میکنیم؟ چرا آن «نشر اکاذیب» را تنها گذاشتیم و چرا پایههای بروز این «نشر اکاذیب» را مستحکم کردیم؟ واقعن چرا؟
در همین زمینه: