در ژنو، تهرانام. همانام که بود، وَ همانام که نیست. هنوز نمیخواندماش که درش میزیستم. نشانیی من با جمالزاده آغاز میشد. در آن کوچهی بُنبست، شمارهی ۱۶. چه دورانی بود، وقتی دشمنِ خارجی بر جای جای زندهگیام بمب وُ موشک پرتاب میکرد وَ، وَ دشمنِ داخلی، خودم را از کوچهام فراری میداد. آن وقتها جمالزاده [...]