Google+
ناممکن

کافکا

پرومته | فرانتس کافکا

پرومته | فرانتس کافکا

چهار افسانه از پرومته حرف می‌زند‫: [...]

فوریه 2, 2013 ناممکن داستان‌های ناممکن ۰

حکایتی کوتاه | فرانتس کافکا

حکایتی کوتاه | فرانتس کافکا

موش می‌گفت: «آه، دنیا روز به روز تنگ‌تر می‌شود. قبلن آن‌قدر بزرگ بود که ازش ترسیده بودم، می‌دویدم، می‌دویدم و خوش‌حال بودم که آن دوردست‌ها دیوارهایی‌ست که از هر سو سر بلند می‌کند. دیوارهای عظیم آن‌قدر سریع به سمتِ هم دویدند که هنوز هیچی نشده به آخرین اتاق رسیده‌ام، آن گوشه هم تله‌ای‌ست که دارم [...]

نوامبر 15, 2012 ناممکن ترجمه‌های ناممکن, داستان‌های ناممکن ۲