Google+
ناممکن

این که روزگاری در فارسی فکر کنی
سر سفره در فارسی بنشینی
جلوی پدرت در فارسی پاهات را دراز نکنی
زبان مادری‌ات را در فارسی چادر بپوشی
و در فارسی، بلوغ
و در فارسی دختر همسایه را
تو که من هستی
به نظرت عاقلانه‌ست که این کلمه‌ی بلوند را کشان کشان برد؟
جلوی یادداشت‌های دهخدا
«چرخیدن زبان تو در دهان بلوند» را
ضرب‌ المثلی در زبان فارسی معرفی کرد؟
و بعد گفت سلام؟

تبعیدها فاصله است بین گفتن و نوشتن!
زندان‌ها بازجوست بین نوشتن و کردن!
چه فکر کرده‌ای توله سگ؟

این‌ها مثل دامنِ سفیدی که به مریلین مونرو می‌آمد
با سلیقه‌ی مادرِ زبانت جور در نمی‌آید
و در اعترافاتت اقرار کن که محترمند همیشه مادرها / آه! پاک‌اند مادرها / اسوره‌ها مادرها / همیشه محبت مادرها / بهشت زیر پای مادرها / بی حسدها مادر ها / بی عقده‌ها مادرها / خیرخواه مادرها / آه مادرها / جنده‌ها / مادرجنده‌ها
مادرها / مادرها / با فرق‌های وسط
مادرها / مادرها / با ابروهای سیاه
روزگارت را…
اقرار می‌کنم:
من روزگاری در فارسی فکر کرده است!
ولی این که لحظه‌ای با فارسی نه…