اما درون چیز پلشتی ست
که درون من است
هم جدا شده جایی آن بیرون
هم، گندیده
لاشهای ست این درون
که درون من است
جایی ساییده شده پرت از استکان و لب
و رابطهاش با گرمای درون
سرمای درون
سگِ درونِ بالدارم
سگِ درونِ بالدارِ عزیزم
نفس
به جایی بکوب که بزنم بیرون
بروم بیرون
و سراغ آن کسی را که آشناست بگیرم و بپرسمش که آیا میشود به درونش راه ببرم؟
متهای باشم با رعایت اصول مهندسی و بشکافم شکم کوچکش را
بگایم روده هایش را
عبور کنم از تحریک متهوار و متههایم را در مراسم شمع کوبی خاطره –رویا و عاطفه بنامم
من حدس میزنم جایی قبل از این ملاقاتت کردهام
در اتاقی تاریک در هیات یک بازجوی ساواکی
آنها که نقششان را میدهند مردان سبیل کلفتِ کراواتی بازی کنند
آنها که در تاریکی شعلهی سیگارشان سرخ است و دستهایشان سیاه
زن به حرف بیا
زنی باش که رانهایش را فشار میدهد دورِ گردنم
مجبورم بچرخم
آن وسط که راه نفسم گرفته
در میانهی سکوتِ وهمناک سالنِ خالی آمفی تئاتری چیزی
چیزی شبیه سکوت آن مکانهای بسته که میشود تووش زمزمه کرد
خواند
تف انداخت
به حرف بیا
بخوان
بخوان به نام پسرهایی موطلائی
بخوان: تو باید مراقب گلات باشی
بگو به آن روزی فکر میکنم که در سیارهات تنها هستی
لیوان را از روی پروانهها برمیداری
پرشان میدهی بیرون
آنجا
اشاره کن به درون
ولی بگو آن داخل
کرمهای آن داخل
انبرهای آن داخل
ولی خاطره میآید پایین تا به نافم برسد
میدوم
با شکمی دریده
رودههایی در دست
بدونِ سر
یا سری سوراخ که باید از ابتدا سوراخش را نشانت میدادم دکتر
نه دکتر
نرو دکتر تورو خدا
دکتر خاطره آمده پایین
رسیده به پاهایم
این رویاست
این عاطفه است که در چهرهاش مادیانها سم میکوبند
اینها مشخصن روی نشئگی تاثیری ندارند
اما دربارهی نشئگی:
فقط حاشیهی جدول نشئهام میکند
فقط تماشای تو در چارچوب در نشئهام میکند
فقط وقتی میخندی و لثههای صورتیات مجابم میکند
فقط وقتی ایستادهای در برابرم
یعنی روی صورتم، نشئهام
آن موقع
تنها آن موقع است که میتوان به «حالتِ عادی نداشتم» قسم خورد
من
لکنتی از قطرههای باران را روی پوستت پخش میکنم
خواب میبینم
درونم چه زیباست
رویا
خاطره
عاطفهی عزیزم
فقط وقتی به نماز ایستادهام فرود بیایید
وارد شوید
و گوشتم را قسمت کنید
اگر این لحظه دهانم پیلهاش را بدرد
سرودم را بازخواهم گفت
سرودِ جشنِ شانههایم را
زمزمه میکنم
طوری که بیایی
زانو بزنی
بزاقی که از چانهام آویزان است را بلیسی
بیا
بیا بیرون
از این طرف
بیا
بیا بیرون
بیست ششم / بهمن ماه / نودُ سه