Google+
ناممکن

 

همه‌ی لیبرتن‌ها در لذت‌جویی‌هایشان، دیوانه‌وار می‌خواهند با دقت تمام، سکسِ زن (۲) را پنهان کنند. از سه جهت از آن منفعت می برند. در وهله‌ی اول، این کار برایشان در حکم پارودیِ مضحکی است که اخلاق را وارونه می‌کند: لیبرتن از همان جمله‌ای استفاده می‌کند که خشکه‌مقدسان به کار می‌بردند: «‌خانم‌ها، کُس‌تان را بپوشانید!»، این همان جمله‌ای است که ژرناندِ عصبانی به ژوستین و دوروته می‌گوید. با همین لحن تارتوف خطاب به دورین می‌گوید («آن سینه را طوری بپوشان که من ‌نتوانم ببینم») جمله و لباس سر جایشان می‌مانند، اما بر اساس اهدافی مغایر، این‌جا [برای خشکه مقدس همچون] عفتی ریاکارانه و آن‌جا [برای لیبرتن] از سر هرزگی. آیا بهترینِ براندازی‌ها، همان‌هایی نیستند که بیش از آنکه به دنبال نابود کردن ساختارها باشند، مبتنی بر از ریخت انداختنِ آن‌هایند؟

بعد، زن لت وپار شده است: او را می‌بندند، می‌پیچانند، پنهان‌اش می‌کنند، ظاهرش را تغییر می‌دهند، به صورتی که هیچ اثری از جذابیت‌های پیشین‌اش (هیکل، سینه‌ها، سکس‌اش) باقی نماند؛ یک جور عروسک جراحی‌شده و به‌کارگرفتنی تولید می‌کنند، بدنی که جلو ندارد (نوعی وحشت و تحقیر ساختاری)، پانسمانی هیولا‌وار، یک شیء (۳).

آخرِ سر، لیبرتن با دستور مبنی بر اختفا[یِ زن]، با ضداخلاق‌گرایی رایج مخالفت می‌کند. او بر ضد پورنوگرافی‌ای عمل می‌کند که مخصوص بچه‌مدرسه‌ای‌هایی است که از عریان کردن سکسِ زن شجاعت و تهور بالایی می‌سازند. ساد خواهانِ نوعی ضد-استریپ‌تیز است. هر چند روی سنِ نمایش‌های موزیکال، مثلث الماسی تعیین شده است که زنِ رقصنده در جریان درآوردن لباس‌هایش نهایتن در مقابل درآوردن‌ آن مقاومت می‌کند، اما درعین‌حال در جشن لیبرتنی‌ خودِ همین مثلث پر‌رمز و رازِ لذت است که با ممنوع شدن‌اش، مکانِ وحشت را تعیین می‌کند: «بره‌ساک دستمال‌گردن‌های مثلثی شکلی بر روی پهلوهای دو زن گره‌می‌زد و آن‌ها جلو می‌آمدند …».

اخلاق لیبرتنی مبتنی بر نابود ساختن نیست، بلکه مبتنی بر گمراه کردن است؛ این اخلاق اُبژه، واژه و اندام را از کارکرد بهنجارش منحرف می‌کند. اما برای این‌که راهزنی مذکور تحقق یابد، برای این‌که نظام لیبرتنی به بهایِ [از دست رفتن] اخلاق متعارف قصور کند، معنا باید سماجت کند، زن باید به دنبال بازنماییِ یک فضای جانشینی باشد، برخوردار از دو محلی که لیبرتن، در مقام زبان‌شناسی که برای نشانه احترام قائل است، یکی از محل‌ها را علامت بزند و آن دیگری را بی‌اثر سازد. بنابراین، لیبرتن با مخفی کردن سکسِ زن، و در عین حال با برهنه کردن باسن‌اش، به نظر می‌رسد که او را به یک پسر بدل می‌سازد و در زن به دنبال چیزی است که زن نیست؛ اما امحاء وسواس‌‌‌وار تفاوت، حُقه‌ای بیش نیست. زنی که فاقدِ سکس است، دیگری‌ی زن (یعنی پسر) نیست: در میانِ موضوعاتِ هرزگی، زن ممتاز می‌ماند (لواط‌کاران، که همواره اکراه دارند ‌که ساد را از خود بدانند، در این باره فریب نمی‌خورند)؛ درست همین جاست که فرایند جانشینی عمل می‌کند، تنها زن است که انتخاب دو ساحت برای دخول را به دست می‌دهد. لیبرتن با انتخاب یکی از آن‌ها در مقابل دیگری، در حوزه‌ی همین بدن، معنایی را تولید کرده و می‌‌پذیرد: سرپیچی (۴). چون بدنِ پسر هیچ امکانی را به لیبرتن نمی‌دهد تا از جانشینی ساحت‌ها حرف بزند (زیرا بدن‌اش تنها یک ساحت را عرضه می‌کند)، ممنوعیت‌اش از بدن زن کم‌تر است، در نتیجه به شکل نظام‌مندتری، توجه را کمتر به خود جلب می‌کند.

پانوشت:

۱- این ترجمه بخشی از گزیده‌نویسی‌های رولان بارت است درباره‌ی «مارکی دو ساد»، در کتابی با عنوان «ساد، فوریه، لویولا» که مشخصات آن به زبان اصلی به شرح زیر است:
Barthes, Roland, 1971, Sade, Fourier, Loyola, Paris: Éditions du Seuil, pp 127-128

۲- در متن اصلی، حرف نخست کلمه‌ی «زن» به صورت حرف بزرگ آمده است. در نتیجه، با توجه به فقدان این امکان در نگارش زبان فارسی، در ترجمه‌ این واژه به صورت برجسته نوشته شده است.