که آرزوی من این بوده خواب نمانم
که بیش از آنکه تو از خانه میروی بیرون تو را ببینم
همیشه اما افسوس میخورم که خواب میمانم
چرا که خواب تو را میبینم که آرزوی من این بوده خواب نمانم که ... تو را ببینم [...]
که آرزوی من این بوده خواب نمانم
که بیش از آنکه تو از خانه میروی بیرون تو را ببینم
همیشه اما افسوس میخورم که خواب میمانم
چرا که خواب تو را میبینم که آرزوی من این بوده خواب نمانم که ... تو را ببینم [...]
در سالهای هول و وحشت
به وقتِ پاکسازیهای بزرگ
هفده ماه از عمرم را در صفِ زندان گذراندم [...]
سگ عصبی پهلوهایش مدام تَرَک برمی دارد، میلرزد، چرا بهار دیر کرده نمیآید؟ [...]
چیزی که بر زبان نیاید هرگز به دنیا نخواهد آمد
کسی که آفتابی الماسگون را درون خویش مدام با درد عشق میپروراند
به هیچ ستارهی میخی که با نوک تیزش از دوردستهای جهان شتابزده فرا و فرو میگذرد اعتنا نمیکند
سه انگشت دست راست من به فرمان آفتاب در این زبان درندشت میدوند [...]
فتیلهای که دمبهدم جیغ میکشد آی سوختم آی سوختم
را باید انداخت توی فریزری که دمبهدم ور میزند آی یخزدم آی یخزدم را
باید انداخت توی کشتیای که دمبهدم بوق میزند آی غرق شدم آی غرق شدم را [...]
آرزوی دیدار دوست قویتر از آن است که با مرگش آشتی کنم. جنازهاش بر دوش من است، اما مرگش را باور ندارم. وجودم تقسیم شده بین رفتن اوست و نرفتنش. و خود زیر بار این تقسیمشدگی خرد شدهام. از این نوشتههایی که او به جا گذاشته، این شعرها، جدا نیستم. از خود او هم جدایی [...]
کسی نیست تا به او بگوییم
اصلن چیزی برای گفتن نداریم
و هیچی که به هم میگوییم
بی وقفه
به هم هیچ میگوییم [...]
شما که مَطلَع این شعر را میخوانید
شما که شروع کردهاید به قدم زدن میان کلمات پیشِ رو
چونان گردشگری
در جغرافیایی غریب [...]
شعری که می خوانید در سال ۱۳۵۵ شمسی در نیویورک گفته شده، در جلسهای در نیویورک در شعرخوانی مشترکی که کمیته آزادی هنر و اندیشه در ایران [CAIFI] برای احمد شاملو و من تشکیل داده بود قرائت شده، قبلا در مجلهای در نیویورک، و بعد در اوایل انقلاب در جُنگ شعری که جُنگ پردازی به [...]
ما همه در عصر شوم خداحافظی در برابر هم ایستادهایم
و این، متنِ من است
همه در عصر شومِ خداحافظی
ببین سراسرِ عمرم را که در ذیل متنهای پرنده وَ پرنده شناسی عبور میکند [...]