این شعر مدتی پس از طلاق همینگوی از همسرش هدلی نوشته شده است. ارنست با پاولین ازدواج کرده است. وقتی که هدلی چند ماه قبل به ایالات متحده رفته بود شوریده بود و اضافه وزن داشت. در اکتبر ۱۹۲۷ او به پاریس (جایی که همینگوی نیز بود) برگشت، این بار زیبا، شاداب و حواس جمع. [...]
با تمام سنگهایم
که در اشک بالیدهاند
پشت حصارها
[...]
مارس 29, 2015
ناممکن
شعرهای ناممکن
آیا میدانیم کلاً از چه بابت به مترجمین، و فراتر از آن خودِ ترجمه مدیون ایم؟ ما از این قضیه درکِ نادرستي داریم. و حتی هنگامِ قدردانی از انسانهایی که دلیرانه به درونِ معمایی چون رسالتِ ترجمه گام مینهند، هنگامي که از دور به این اربابانِ پنهانِ فرهنگمان ادای احترام میکنیم، به رغمِ چنین پیوندی، [...]
چرک و نه مس که رنگ را تیرهتر میسازد. چه سنگین میکند ترکیب را و هیچ آهنگی به دستاش خشنتر نمیشود. بخشش میآورد، آرامش برقرار میسازد، قوت میدهد برای هر چه مملوترشدنِ میز. جاهای بیشتری هست که خالی نیست. روُیه آنی است که میبینند. [...]
«گرهها» یا knots تنها دفتر شعر رونلد دیوید لاینگ (R. D. Laing) است. کتابهای دیگرش دربارهی روانپزشکی و فلسفه است. لاینگ روانپزشک بود و یکی از جریانسازهای ضد-روانپزشکی. باور داشت که روانپزشکی بیماران ذهنی را صرفن یک پدیدهی زیستشناختی میداند و جنبهی اجتماعی و روشنفکری و فرهنگی ایشان را نادیده میگیرد. خودِ لاینگ افسردگی بالینی [...]
سپتامبر 8, 2012
ناممکن
ترجمههای ناممکن