دق كه ندانی كه چیست گرفتم دق كه ندانی تو خانم زیبا
حال تمامَم از آن تو بادا گر چه ندارم خانه در این جا خانه در آن جا
سَر كه ندارم كه طشت بیاری كه سر دَهَمَت سر
با توام ایرانه خانم زیبا! [...]
دق كه ندانی كه چیست گرفتم دق كه ندانی تو خانم زیبا
حال تمامَم از آن تو بادا گر چه ندارم خانه در این جا خانه در آن جا
سَر كه ندارم كه طشت بیاری كه سر دَهَمَت سر
با توام ایرانه خانم زیبا! [...]
نام تمامی پرندههایی را که در خواب دیدهام برای تو در این جا نوشتهام
نام تمامی آنهایی را که دوست داشتهام
نام تمامی آن شعرهای خوبی را که خواندهام [...]
از دهن مضطرب، با ارتعاش حرف،
و جوی تازهای جاری میشود، و چکیدن
یک دست دور زنجیر ِ دستها دست میغلتاند
تا سلسلهی جرنگاجنگ گره بردارد [...]
موهای درهم پیچ سرتیز زمخت
خفه از گرمای لیز
بی اعتنا به انگشتهای خستهی درهمباف
بی اعتنا به من [...]
من شاعر تو بودم
و بادبان كلمه واژگان مرا میراند
تو سالهای نوری را بر گونههایت روشن نگاه داشته بودی
من صفحههای زبان را میچرخاندم [...]
شبح دستها، نقشِ دستان است، که در غار است، مربوط به دورهی ماگدالنیان در اروپای زیر-اطلسی ست. دستها، گشوده، نهاده بر سنگ، دور و برش پوشیده از رنگ. اغلب به رنگ آبی، و سیاه. گاهی سرخ. هیچ توضیحی درینباره پیدا نشده است. [...]
تخیّلاتِ پشتِمیزیِ کارمندِ ثبتِاحوال را که بنویسد؟
احلامِ سربازِ وظیفه را که گلوله شده زیرِ پتو؟
رعبِ خلیده در سینهی دیدبانِ استخوانی را
که وهم در مردمکانش هر شب تخمی ظلمانی میگذارد؟ [...]
که آرزوی من این بوده خواب نمانم
که بیش از آنکه تو از خانه میروی بیرون تو را ببینم
همیشه اما افسوس میخورم که خواب میمانم
چرا که خواب تو را میبینم که آرزوی من این بوده خواب نمانم که ... تو را ببینم [...]
در سالهای هول و وحشت
به وقتِ پاکسازیهای بزرگ
هفده ماه از عمرم را در صفِ زندان گذراندم [...]