Google+
ناممکن

خاطره در رحم
آبستن از سرطانی معصوم
که جیغ می‌کشند انبوه مادیان‌های زمین از وحشت
از وحشت اندوه می‌کنند این رام‌های مجاز سینه و کپل
آشفته می‌ریزند بر دستان،
بر پستان پست پرپندار این‌چنان پر شتاب می‌گذرد این عقل کل مجروح
خسته از تکرار بار بر شکم از ترسی فجیع پنهان در یخچال
تخم‌ها در بهشت درون می‌پوسند انتظار از تخت می‌ریزد
سرازیر می‌شود در زیر زیر زیرا، چنان، کنون، بی‌ربط
ابرهای سرت قسم‌های پرمانند کریحی شیطان باره زن می‌زنند از انجیل و فرقان

من شیطان‌زاده شیطان‌پوش بی نجوای بهشت درونم!
که کفر می‌خورم از مهبل
سرازیر می‌شوم زیر زیر زیرا می‌کنم آنک
آرنج در ساعت فرو می‌کنم
خایه در جستار
فکر در تنبور
شاش در آتش می‌کنم
در کابوس قهقهه می‌زنم
در تمایل شُل می‌کنم
در خاطره یخ می‌زنم
درعشق خیس می‌کنم
کفر در مهبل می‌کنم
آقا!
خانم!
زن من می‌شوید؟
زن شوهر من
زن این کپل‌های هنگفت­­­
این ران‌های جفت
این نوستالژی‌های کلفت
هه هه هه
این قافیه‌های مفت

لکه‌ها از دامنت از تاریخ سر زده آشفته از کابوس بوس‌های نیمه
از دست‌های آویخته از جنین از مهبل فرتوت مسوول مولف
ای آیه آیه ای بار بار بر آررررررررررررررررررام ماررررررررررررر خوب!
در تو شاهی پرکنده راست شده اکنون بیخ برکن و الکن و بی چشم و رو باروحی بزرگ و اهورایی، خیز برداشته عقده در گلو شق و مصمم چشم دوخته بر نمی‌دارد حتا تا نرفته هواخوری بر نمی‌گردد هشدار!

من شیطان‌زاده شیطان باره بر بام ایستاده
پرنده‌گان فکرهایت را کوچ می‌دهند
بام زیر پایت آلت می‌شود
شب با ولع دست می‌کشد بر پوست‌ات
فلسفه مورموری کریح
من شبیه خودت هستم/باشم؟
همه در معرضیم
روح، پدر بزرگّ ایزکّ‌مان است
که کور می‌شویم تا زهدان
و نمی‌یابیم هرگز‌اش