جزوه، ۳
کی کجا چه باید کرد؟
خردادماه ۱۳۹۲ | حجم فایل: ۴۰۰ کیلوبایت | فرمت پی دی اف
این حرفها فیالبداهه شکل گرفت. مثل حالا که ضرورت ما را سراسیمه میکند. حالا، مثلِ هر وقتی سراسیمهگی، چیزی را ضروری جلوه میدهد: ضرورتِ کاذب.
بی مقدمه چینی، بی حاشیه و آرایش به سراغِ اصل مطلب میرویم. میگویم: انتخاباتی در راه است. به ایران رفتهای. با ایران سر و کار داشتهای. از ایران و سیاستاش چیزهایی می دانی. اندیشهات با سیاست میدانی که امروز چه وضعیتی برقرار است. با در نظر گرفتن مختصات سیاسی-اجتماعیی ایران، چطور باید به این انتخابات نگاه کرد؟ و این کلامِ معروف: چه باید کرد؟
ژان لوک نانسی:
وضعیت آنقدرها هم برای من آشنا نیست. نمیتوانم بگویم در شرایطِ امروز ایران غوطهورم. بسیاری از مسائل و جزییات از نگاهِ من و ما پنهان است و این باعث میشود که آنالیزِ وضعیت مشکل شود. به عنوانِ مثال باید به تفاوتِ فاحش میانِ شهرهای بزرگ ایران و روستاهای کوچکاش توجه کرد. میدانیم تفاوتها و شکافهایی وجود دارد، ولی شخصن دانش عملی و نظریی آن را ندارم که بتوانم این تفاوتها را به طور دقیق بررسی کنم. با این حال، نباید این تفاوتها را فراموش کرد. با وضعیت و جمعیتی چنین گونهگون و نا-همگون، مشخص نیست که فراخوانها و عملکردهای سیاسی چه معنایی میتواند داشته باشد. چه تاثیر و چه بردی میتواند داشته باشد. اغلب از خودم میپرسم که حقیقتِ ملت یا ملل ایران چیست؟ این بدین معناست که فارغ از تعاریفِ مرسوم و سیاسی، معنای «ملت» جامعهی ایران بررسی کنیم و نقش و عملکردش را بسنجیم.
با این حال، بر این باورم که انتخابات ریاست جمهوری یک تله است. هیچ یک از انتخابات ریاست جمهوری از این قاعده مستثنا نیست. نخست به این دلیل که این انتخابات بر پایهی رایگیریی همهگانی استوار است. این یکی از عجیبترین و مشکوکترین انواعِ انتخاب است. لازمهی این جور انتخابات، ساده-سازی، قطب-سازی و دست-کاریست.
عدمِ حضور در انتخابات اگر از جانبِ بخش عظیمی از جامعه صورت بگیرد، چه در داخل و چه در خارج از کشور، پیامِ روشن و مشخصیست که از جانبِ ملت صادر میشودد. بخصوص پس از فعالیتهای اخیری که انجام شد تا تعدادی از کاندیداها حذف شوند.
هم زمان میدانیم که از خلال این انتخابات، نقشِ قدرت مدنی هم در میان است. در اصل، مساله میزان قدرتیست که مذهب – قدرتِ برتر – در اختیار دارد.
این دقیقن چیزیست که میخواهم بیشتر دربارهاش بدانم. اینکه دور از تهران و شهرهای بزرگ، مسالهی عدمِ حضور در انتخابات چطور میتواند اندیشیده شود و چطور عملی شود.
از طرف دیگر، میدانم که ایران کشوریست با جنب و جوش فکری، معنوی و هنری. آنجا دوستانی دارم. در تهران به جوانانی برخوردم که هوش و اطلاعاتشان من را تحت تاثیر قرار داد. من تنها کسی نیستم که این حرف را میزند و مطمئنام دارم از مسالهای حرف میزنم که همه در موردش به توافق رسیدهاند. فکر میکنم شرایط در ایران به سمتی پیش میرود تا در قرنِ بیست و یکم شاهدِ وضعیتِ بی سابقهای در ایران باشیم. همانطور که در قرن بیستم شاهد بروزِ جمهوریی اسلامی بودیم. به نظرم مهمترین مساله همین است. اما به خوبی میدانم که این دورنمایی بیش نیست و تا وقتی که چنین رخدادی بروز کند، رنجها و دردها فراوان و بی پایان است….
معذالک، میتوانیم به خودمان این اجازه را بدهیم و فکر کنیم مجموعهای که اروپاییها زیر عنوانِ «خاور-میانه» از آن یاد میکنند، میتواند به دلیل جابجاییهای ژئو پلیتیک و اقتصادی دچار تغییر و تحولات قابل توجهی شود.
ایالات متحده اگر بتواند منابعِ انرژیی مورد نیازش را تامین کند و مستقل شود، دلایلِ حضورش در منطقه تغییر خواهد کرد. و تمامیی تاریخ مدرن ایران به ایالاتِ متحده گره خورده است. بسیاری از تغییراتِ مهم ممکن و محتمل است. اما باز هم میدانم، این قضیه مربوط به همین حالا نمیشود.
میگویید: «چه باید کرد؟». گاهی اوقات «کردن» نیاز به «اندیشیدن» دارد. اندیشیدن خودش یک اکسیون است و میتواند عواقبِ بزرگی داشته باشد…
*
پس خلاصه کنیم. انتخاباتی در راه است. به بیانِ دیگر، چیزی در این نزدیکی در حالِ اتفاق افتادن است. لحظهای، آنی پیشِ روی ماست. ولی ما با یک لحظه و یک آن رو به رو نیستیم. با تک-رخداد مواجه نیستیم. لازم است زمان را در بازهای گستردهتر در نظر بگیریم. رخداد فقط در روزِ رای گیری اتفاق نمیافتد.
*
اینجا مساله «من» نیست. «تو» هم نیست. وضعیتِ من نیست. وضعیتِ تو نیست. اینجا من و تو، به خاطرِ خودم، به خاطرِ خودت، کاری نمیکنیم. موضع نمیگیریم. نمینویسیم. مساله این است که چطور از فرد-گرایی جدا شویم و جای من، جای تو، نامِ دیگری بگذاریم که بیشتر از من و توست: مردم.
ما برای مردم چه میکنیم؟ این پرسشیست که باید هریک از ما را به خود مشغول کند. بخصوص در چنین وضعیتی. بخصوص در آستانهی «انتخابات».
*
هر دولت، هر قدرت، تولیدِ محتوا، دانسته و باور میکند. قدرت و باور، با هم در تعامل قرار میگیرند. رابطهی ما با قدرتِ حاکم، پنداشتِ ما از «دولت»، فقط به پذیرفتن یا نپذیرفتن یک سامانهی حکومتی ختم نمیشود. ما با محتوا، دانسته و باورهایی سر و کار داریم که از جانبِ دولت ساخته میشود، منتشر میشود، تبلیغ میشود و به تدریج، جذب میشود. در خود-آگاه، در نا-خودآگاه وارد میشود. ما اگر به نفیِ دولت و دولتی بسنده کنیم و آلترناتیوی برای ساختِ محتوا نسازیم، حتا اگر یک روز دولت و دولتی را کنار بزنیم، «محتوایی» نداریم. نفی کافی نیست. محتوا نیست. آلترناتیو نیست. چه داریم؟ چه میخواهیم داشته باشیم؟
پرهام شهرجردی