شتاب کردم که آفتاب بیاید
نیامد [...]
دق كه ندانی كه چیست گرفتم دق كه ندانی تو خانم زیبا
حال تمامَم از آن تو بادا گر چه ندارم خانه در این جا خانه در آن جا
سَر كه ندارم كه طشت بیاری كه سر دَهَمَت سر
با توام ایرانه خانم زیبا! [...]
نام تمامی پرندههایی را که در خواب دیدهام برای تو در این جا نوشتهام
نام تمامی آنهایی را که دوست داشتهام
نام تمامی آن شعرهای خوبی را که خواندهام [...]
از دهن مضطرب، با ارتعاش حرف،
و جوی تازهای جاری میشود، و چکیدن
یک دست دور زنجیر ِ دستها دست میغلتاند
تا سلسلهی جرنگاجنگ گره بردارد [...]
موهای درهم پیچ سرتیز زمخت
خفه از گرمای لیز
بی اعتنا به انگشتهای خستهی درهمباف
بی اعتنا به من [...]
در حافظهی من، فروغ فرخزاد، مهمترین زن تاریخ ایران و بزرگترین شاعر زن آن و یکی از شاعران بزرگ ایران در اواسط قرن بیستم، دو زندگی نامه دارد: یکی زندگی نامهی خصوصی و عمومی او که در این سو و آن سو نوشته شده، و از مجموع وقایع حیات او و حوادث ادبی او گرد [...]
من شاعر تو بودم
و بادبان كلمه واژگان مرا میراند
تو سالهای نوری را بر گونههایت روشن نگاه داشته بودی
من صفحههای زبان را میچرخاندم [...]
هرگز دنبال ملامت دوست نباشيم. حتى اگر نجوم بطليموسى دنبال ملامت كوپرنيك باشد، ما دنبال ملامتِ بطليموس نباشيم. جريان دانش به گونهاى است كه بى قرائت درست بطليموس به قرائت درست كوپرنيك دست نخواهيم يافت. تنها پس از آن كه هر دو را درست آزموديم و توضيح داديم و پس از كوپرنيك را هم توضيح [...]
تخیّلاتِ پشتِمیزیِ کارمندِ ثبتِاحوال را که بنویسد؟
احلامِ سربازِ وظیفه را که گلوله شده زیرِ پتو؟
رعبِ خلیده در سینهی دیدبانِ استخوانی را
که وهم در مردمکانش هر شب تخمی ظلمانی میگذارد؟ [...]