در سال ۱۹۵۸، دیونیس ماسکولو و ژان شوستر مجلهی «۱۴ ژوئیه» را راهاندازی میکنند تا با شیوهی به قدرت رسیدنِ شارل دوگل مبارزه کنند. طی سالهای ۱۹۵۸ و ۱۹۵۹ سه شماره از این مجله منتشر میشود. موریس بلانشو با شمارهی دوّم و سوّم این مجله همکاری میکند. پس از پایان جنگ دوّم جهانی، این نخستین [...]
سپتامبر 3, 2014
ناممکن
ترجمههای ناممکن
آیا میدانیم کلاً از چه بابت به مترجمین، و فراتر از آن خودِ ترجمه مدیون ایم؟ ما از این قضیه درکِ نادرستي داریم. و حتی هنگامِ قدردانی از انسانهایی که دلیرانه به درونِ معمایی چون رسالتِ ترجمه گام مینهند، هنگامي که از دور به این اربابانِ پنهانِ فرهنگمان ادای احترام میکنیم، به رغمِ چنین پیوندی، [...]
نه فاضلام نه جاهل. خوشیهایی داشتهام. اینکه چیزی نیست: زندگی میکنم و این زندگی بیشترین لذّت را به من میبخشد. پس، مرگ؟ وقتی بمیرم (شاید همین حالا) به لذّت بیکرانی میرسم. از مزهی اولیهی مرگ حرفی نمیزنم، که بیمزه است و اغلب نامطبوع. درد کشیدن خرفت میکند. اما حقیقت مهمی که از آن مطمئنام از [...]
آگوست 10, 2014
ناممکن
ترجمههای ناممکن
در سال ۱۹۸۶ سینماگر جوانی بنام دومینیک اِمار فیلم کوتاهی بنام «ژ» میسازد که برگرفته از «حکمِ مرگ» موریس بلانشوست. از طریقِ انتشارات گالیمار، نامهای به بلانشو میفرستد تا از او اجازه بگیرد فیلم را به صورتِ غیر تجاری اکران کند. متنی که در بالا آمد، پاسخِ بلانشو به این سینماگر است. مهرِ پُست که [...]
می 22, 2014
ناممکن
ترجمههای ناممکن
همزمان با قتلِ جوردانو برونو، تفتیشِ عقاید دینِ کاتولیک را ویران کرد. به خاطرِ یک کتاب حکمِ مرگ صادر کردن، دینِ اسلام را ویران میکند. کتابِ مقدس برجای میماند، یهودیت باقی میماند، هر دو به مثابه احترام به دیگری از خلالِ خودِ نوشتار. نوشتن، خود را فراسوی مرگ قرار دادن است – مرگی که یک [...]
باری، سکوت ضرورتِ نوشتار است. چرا؟ برخلافِ ویتگنشتاین (دستِ کم آنچه به صورتِ سطحی از او نقل میشود)، باید بگویم وقتی چیزی ناگفتنیست، وقتی بیان ناشدنیست، دقیقن همانجاست که نوشتار منبع و ضرورتاش را پیدا میکند. همینطور، نویسنده به مثابه «من»، لازم است تا جایی که میتواند از خودش بیرون بیاید، از خودش جدا شود، [...]
بلانشو طرفدارِ «انقلاب» است آن هم نه انقلابی «انتزاعی» بل، انقلابی، «ممکن»، «متعین»، «تاریخی»، و «انضمامی» که به گفتهی او تنها به شیوهی «امکانِ واقعیِ انقلاب» حضور دارد. [...]
نوامبر 8, 2013
ناممکن
جزوه
مساله اینجاست که «انقلاب» یک مفهوم انزاعی نیست که شاید روز به وقوع بپیوندد یا هرگز محقق نشود. دغدغهی تغییرِ بنیادین، همچنان که در «سیاست» بلانشو دیده میشود، هم-زمان در «ادبیات» بلانشو هم ظهور میکند. گسست، گسست نیست اگر فقط حرف باشد و هیچوقت، هیچجا سازندهی چیزِ دیگری نباشد. بلانشو به تدریج با سیرِ [...]
سپتامبر 23, 2013
ناممکن
واکاویهای ناممکن
اینجا، آخرین سطرهای «حکمِ مرگ» یا «ایستِ مرگ» موریس بلانشو را بازنویسی – این زبانی – میکنم. چرا؟ چون این «او» را دوست میدارم. این سوم شخصِ نامشخص. این نامعینِِ تعریف گریز. این راز و این باز را که همضمیر با او، چیزی از اوست و شاید، خودِ اوست. شاید. بی جهت نیست [...]
سپتامبر 22, 2013
ناممکن
ترجمههای ناممکن
در سال ۱۹۸۱، مجلهی نوول اوبسروآتور ویژهنامهای منتشر میکند. از تعدادی نویسنده دعوت میشود تا به این پرسشها پاسخ بگویند: «۱. نویسندهی امروز هنوز میتواند به ادبیاتِ متعهد باور داشته باشد؟ ۲. بهترین محصول این ژانر ادبی چه بوده است؟ ۳. در صورتِ لزوم حاضرید قلمتان را در خدمتِ یک حرکت یا نگرش قرار دهید؟ [...]