ادبیات ناممکن است. ناممکن است که ادبیات است.
چرا؟ چون ادبیات در فرارفتن، از همه چیز پیشی میگیرد. جاییست که ادبیات میخواهد از خودش هم جلوتر برود. خودش را پشتِ سر بگذارد. جایی که دیگر نمیتوان پیش رفت. جایی که پیش-رفتن قابل تصوّر نیست: نمیشود ازین جلوتر رفت. نمیشود ازین [...]
اياز دست به يك تعكيس زده است. ادبيات ما ادبيات روح است، نه روانشناسى، و نه تن. بىشبهه ادبيات كلاسيك فارسى، شاخهاى درخشان از ادبيات جهان است. كسى منكر عظمت فردوسى، نظامى، مولوى و حافظ و نثرنويسان بزرگ مثل ابوالفضل بيهقى، روزبهان بقلى شيرازى و ديگران نيست. من از هفتپيكر نظامى شعرى تخيلىتر در ادبيات [...]
در این یادداشت سعی میکنم نشان دهم چگونه و با چه روشهایی سمفونی «ایرانهخانم» اثر پیمان سلطانی متکی به تحمیل روایتی وطنمحور به چند دهه میراث شعری رضا براهنی ساخته شده است. این نوشته به قصد نقد موسیقایی این اثر نیست و نفی یا اثبات ادعاهای خالق آن را در زمینه «خلق مکتب کلاسیک ایرانی» [...]
آگوست 12, 2017
ناممکن
واکاویهای ناممکن, یادداشت
هميشه ما گورستانهای نو میآفرينيم اما
دل مرا ببين که در گرو گورستانهای کهنهای ست که گورهاشان در خاک غربال میشوند [...]
جولای 30, 2017
ناممکن
شعرهای ناممکن
از ۸ تیرماهِ ۱۳۹۶ هامون قاپچی، نویسنده و کارگردان، با بازیِ محسن خوئینیها، ماهان خورشیدی و آبتین یاری تئاترِ معرکهای را در تماشاخانهای نقلی با ظرفیت سی نفر روی صحنه بردهاند. اتفاقی تأمّلانگیز در تئاتری که با کناررفتنِ تدریجیِ نویسندهها و کارگردانهایی که از دهههایِ ۴۰ و ۵۰ میآمدند دیگر مدّتها بود آن تکرخدادهایِ تماشاییاش [...]
جولای 23, 2017
ناممکن
واکاویهای ناممکن
ای کاش من این را میتوانستم در آن زمان به تو گفته باشم. وقتی که میدیدمت که بطری ویسکی را بلند کرده بودی و دهانت را توی تاریکی باز کرده بودی و آن مرد کور داشت تو را نگاه میکرد، یا از بالا سر مردم، جای دوری را نگاه میکرد، و شاید میخواست در خیالش [...]
جولای 12, 2017
ناممکن
داستانهای ناممکن
رادیکال بودن یعنی: رفتن تا ریشهی چیزهایی که میخواهیم ریشه-کن کنیم. [...]
این تختههای خیس فاصله را کم
نزدیکمان میکند
تختههای خیس
و باد شاخ و برگِها را از جا بلند میکند [...]
شتاب کردم که آفتاب بیاید
نیامد [...]
ژوئن 28, 2017
ناممکن
شعرهای ناممکن
لوک بوندی از من خواسته بود تا براساس «مرضِ مرگ» نمایشنامهای برای تئاتر شائوبونهی برلین بنویسم. درخواستاش را قبول کرده بودم، با این حال به او گفته بودم که باید از طریقِ اقتباس تئاتری به نمایشنامه برسم، باید در متن دست ببرم، مرتّباش کنم، گفته بودم که متن برای خوانده شدن است، برای بازی کردن [...]