Google+
ناممکن

داستان‌های ناممکن

نقش خورشید بر ساعد زنی در چنانه | هامون قاپچی

نقش خورشید بر ساعد زنی در چنانه | هامون قاپچی

هر وقت به باباجانی فکر می‌کند یا دندان‌هایش روی هم می‌روند و فشار می‌آورند و می‌خواهند همدیگر را در محیط دهان خورد کنند یا مشتش آن قدر گره می‌شود که رگهای کلفت دستش بیرون می‌زند. مسئول کارگاه‌ها، مسئول سرکوب، مسئول خایه مالی. همه می‌گویند این یک کار را باباجانی از باقی کارهایش خیلی بهتر بلد [...]

می 3, 2015 ناممکن داستان‌های ناممکن ۰

قابله‌ی سرزمین من | رضا براهنی

قابله‌ی سرزمین من | رضا براهنی

صبح که بیدار شدم با غلغلک پرهای لطیف «چگل» بود که «کرم» آورده بود گذاشته بود کنار متکا و نوک لحاف را هم آرام کشیده بود رویش و چگل تکان که می‌خورد بال‌های کوتاه‌اش می‌غلتید روی سر و صورتم و آخر سر هم از خواب پراندم. [...]

مارس 21, 2015 ناممکن داستان‌های ناممکن ۰

خواب فریده و تن سوراخ | هامون قاپچی

خواب فریده و تن سوراخ | هامون قاپچی

صد متر خونه با ده متر بالکن، تهویه مطبوع، طبقه پنجم با آسانسور، چشم‌انداز خوب، نورگیر عالی، اتاق خواب‌های بزرگ که تو هر کدومش راحت یک قالی نه متری جا میشه. هزارو هفتصد و هشتاد واحد مسکونی تنها بخشی از جوایز ماست. لحظه‌ای صدا در گوشش پیچید. [...]

مارس 1, 2015 ناممکن داستان‌های ناممکن ۱

آنِ مرگم | موریس بلانشو | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

آنِ مرگم | موریس بلانشو | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

با «آنِ مرگم» موریس بلانشو نوشتارش را به آخر می‌رساند. کتاب در تاریخ ۲۲ سپتامبر ۱۹۹۴ به چاپ می‌رسد، درین روز بلانشو هشتاد و هفت ساله می‌شود. [...]

سپتامبر 22, 2014 ناممکن ترجمه‌های ناممکن, داستان‌های ناممکن ۰

عیسای نُک ممه‌ای | نیک هورن‌بی | ترجمه‌ی الینا آذری

عیسای نُک ممه‌ای | نیک هورن‌بی | ترجمه‌ی الینا آذری

اونا هیچ‌وقت بهم نگفتن که جریان چیه و چرا کسی مثل من رو لازم دارن. اگه اونا حقیقت رو به من می‌گفتن هیچ‌وقت اون شغل لعنتی رو قبول نمی‌کردم، گرچه اگه یه کم باهوش می‌بودم همون روز اول ازشون می‌پرسیدم، چون الان وقتی به اون روزا نیگا می‌کنم بگی نگی گوشی دستم اومده بود. همه‌امون [...]

دسامبر 22, 2013 ناممکن ترجمه‌های ناممکن, داستان‌های ناممکن ۳

مرض مرگ | مارگوریت دوراس | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

مرض مرگ | مارگوریت دوراس | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

نباید بشناسیدش، باید هم زمان همه جا دیده باشیدش، در هتل، در خیابان، در کافه، در کتاب، در فیلم، در خودتان، در شما، در تو... [...]

نوامبر 18, 2013 ناممکن ترجمه‌های ناممکن, جزوه, داستان‌های ناممکن ۰

شماره‌ی اول ناممکن منتشر شد

شماره‌ی اول ناممکن منتشر شد

شماره‌ی اول ناممکن با آثاری از : سحر آریا، فروغ تاری‌وردی، طاهر جام‌برسنگ، رزا جمالی، زبیده حسینی، لیلا حکمت نیا، سمیرا رشیدپور، امیر سبزواری، امید شمس، پرهام شهرجردی، آیدین ضیائی، ری‌را عباسی، ایوب عبدل، یلدا علائی، فرهاد علوی، شاهین کوهساری، پرویز گراوند، فرزاد لیسی، نورا لک، پدرام مجیدی، حسین مو‌ذن‌زاده، لیلا مهرپویا، ناصر نبوی، سوده [...]

فوریه 26, 2013 ناممکن داستان‌های ناممکن, یادداشت ۰

پرومته | فرانتس کافکا

پرومته | فرانتس کافکا

چهار افسانه از پرومته حرف می‌زند‫: [...]

فوریه 2, 2013 ناممکن داستان‌های ناممکن ۰

حکایتی کوتاه | فرانتس کافکا

حکایتی کوتاه | فرانتس کافکا

موش می‌گفت: «آه، دنیا روز به روز تنگ‌تر می‌شود. قبلن آن‌قدر بزرگ بود که ازش ترسیده بودم، می‌دویدم، می‌دویدم و خوش‌حال بودم که آن دوردست‌ها دیوارهایی‌ست که از هر سو سر بلند می‌کند. دیوارهای عظیم آن‌قدر سریع به سمتِ هم دویدند که هنوز هیچی نشده به آخرین اتاق رسیده‌ام، آن گوشه هم تله‌ای‌ست که دارم [...]

نوامبر 15, 2012 ناممکن ترجمه‌های ناممکن, داستان‌های ناممکن ۲

احمد | پرهام شهرجردی

احمد | پرهام شهرجردی

احمد در تهِ دنیا به دنیا آمد. مادرش خواندن و نوشتن نمی‌دانست. پدرش در راه آهن کارمندی می‌کرد. چقدر برادر و چند خواهر داشت. قطارها از جایی به جایی می‌رفت و پدرش را از جایی به کجا می‌بُرد. هر وقت قطارها از حرکت بازمی‌ایستادند، پدر خودش را با افیون حرکت می‌داد. دوباره به سفر می‌رفت. [...]

سپتامبر 27, 2012 ناممکن داستان‌های ناممکن ۱