شعر
چشمبندیست که زندانبانان ایران مثلِ استعارهای بر حقیقت چشمان تو میپوشند [...]
شعر
چشمبندیست که زندانبانان ایران مثلِ استعارهای بر حقیقت چشمان تو میپوشند [...]
این که روزگاری در فارسی فکر کنی
سر سفره در فارسی بنشینی
جلوی پدرت در فارسی پاهات را دراز نکنی
زبان مادریات را در فارسی چادر بپوشی [...]
ترک کردم
سرزمینی که سرزمینام نبود
به سرزمینی رفتم که سرزمینام نبود [...]
از یکشنبههای خشک که میگذری
دست بکش به فلزم میبینی خیس شده تا از پا که بیفتم از دست بالا بروم بروم از دستِ مادر که فربهگیِ نهفته در دستان لاغر من بود وَ از رگهای کبودش زردیِ پریدهرنگِ پوست بر آفتابِ بعدازظهر لم میدهد وُ کاموای احشاءِ بدنام را امعاءْْ تارْْ پودْْ جِر که [...]
یک مرثیه با گریه اگر سنگ با گریه اگر سنگ و چکش با گریه اگر سنگ بازهم سنگ با شکست/ دربست تا ارومیه بازهم سنگ با شکستِ شکستن دربست با گریه در هراتِ احمد موسوی که گریه اگر سنگ سنگ اگر گریه اگر احمد از هرات راه بی افتد بگویم سنگها سنگها سنگ سنگ سنگها [...]
هرولد نورس (1916-2009)، شاعر نسل بیت، نویسنده و از پیشگامان فعالیت در حقوق همجنسگرایان. فرزند خانوادهای مهاجر یهودی از بروکلین فارغ التحصیل کالج بروکلین در سال ۱۹۳۸ و در همان زمان با «چستر کالمن» آشنا شد و این آشنایی باعث شد تا در ۲۲ سالگی به حلقه خصوصی دبلیو. اچ آودن راه یابد. حلقهی از همجنسگرایان [...]
مردم زندهگی میکنند برای آن که زندهگی کنند، و ما افسوس! زندهگی میکنیم برای دانستن ... روان خود را میکاویم، چون دیوانهگانی که میکوشند تا دیوانهگی خود را دریابند و هر چه بیشتر در این مقصود پای میفشارند، جنون آنان افزونتر میگردد... [...]
لابلای برگهای اسفناج خوابیده بودیم با هم وَ زمینِ زیرم خشک بود وُ بایر وُ سخت
به روی آن خلیج عربی با دستهایی که از قسمتِ فوقانیِ جمجمهات بیرون نزده بود
بر آبهای خلیج فارس نوشتهایست که مفقودالاثرست جنازهات؛
[...]
چرک و نه مس که رنگ را تیرهتر میسازد. چه سنگین میکند ترکیب را و هیچ آهنگی به دستاش خشنتر نمیشود. بخشش میآورد، آرامش برقرار میسازد، قوت میدهد برای هر چه مملوترشدنِ میز. جاهای بیشتری هست که خالی نیست. روُیه آنی است که میبینند. [...]