الن بدیو این شعر برشت را به شیوهی خودش خوانده بود. همان طور که «جمهوری»ی افلاتون را به امروز رسانده بود. ترجمهای در کار نبود. دغدغههایش را در زبانِ دیگری خوانده بود. بعد، همان دغدغه را به زبانِ خودش نوشته بود. من و متن هیچوقت خودش باقی نمیماند. هر روز، هر لحظه، جور دیگریست. متن [...]
این صداها
افتادن ه
افتادن الف
افتادن ب
در آب
در آبها ... [...]
جولای 30, 2015
ناممکن
شعرهای ناممکن
مخاطب این یادداشت، نویسندگان مستقل و غیر مستقل در ادبیات ایران است. [...]
جولای 26, 2015
ناممکن
یادداشت
اگر میتوانید این کتاب را پرینت کرده و بعد مطالعه کنید. به این طریق هم آن تجسد کاغذی را در برابرتان دارید، هم کتاب به معنای واقعی خود منتشر شده است. انتشاری بی نیاز به بنگاههای نشر و وزارت جرح و تعدیل آثار. [...]
جولای 24, 2015
ناممکن
شعرهای ناممکن
«بعد از آن حیرت در حیرت پیدا شود، و از آن حیرت هرگز بیرون نیاید.» [...]
بیتصادف و زخم
بی ردپای اسید
بی زیگزاگ بخیه بر درزی باز شده از تیزی
ایستادهای برابرم
همان که بودهای [...]
می 23, 2015
ناممکن
شعرهای ناممکن
این شعر مدتی پس از طلاق همینگوی از همسرش هدلی نوشته شده است. ارنست با پاولین ازدواج کرده است. وقتی که هدلی چند ماه قبل به ایالات متحده رفته بود شوریده بود و اضافه وزن داشت. در اکتبر ۱۹۲۷ او به پاریس (جایی که همینگوی نیز بود) برگشت، این بار زیبا، شاداب و حواس جمع. [...]
لمیده یله بر نقشِ لچکترنجْ یکبر
آبِ دهانْش سُریده بر شیارِ نوِ کنارِ لب
گل انداخته لُپهاش تازه، کرکهاش نامرئی، [...]
می 19, 2015
ناممکن
شعرهای ناممکن
تو یه اَبَر قهرمانی
تو لباسای گشاد و کَرِ کثیفات
و شیکم گندهت که بعضی وختا هست و بعضی وختا نیست
و شعرات که اسمشون از خودشون بیشتره [...]
می 4, 2015
ناممکن
شعرهای ناممکن
اگر چشمها – چنان که میگویند – دری به روح باشد
اگر انسان در چشمان اوست که دیده میشود
پس کار آدمی دیدن است
و چشم هم چشمانداز است و هم ابزار چشماندازی
اما چشمی که به چشم مینگرد چیست؟ [...]
می 2, 2015
ناممکن
شعرهای ناممکن