Google+
ناممکن

ناممکن

در شبِ تحتِ نظر | موریس بلانشو | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

در شبِ تحتِ نظر | موریس بلانشو | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

در خودِ زنده‌گی نیستی هم هست، خلائی ژرف که باید ازش دوری جُست و هم‌زمان، نزدیک شدن‌اش را پذیرفت. باید یاد بگیریم با این خلاء زنده‌گی کنیم. و تا خودِ خلاء سرشار باقی بمانیم. [...]

آوریل 7, 2016 ناممکن ترجمه‌های ناممکن, واکاوی‌های ناممکن ۰

نوع بشر | روبر آنتلم | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

نوع بشر | روبر آنتلم | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

با این همه، بینِ کسی که من شناخته بودم و ک. یِ مُرده، آن‌که همه‌گی می‌شناختیم، چیزی باقی می‌ماند: نیستی. [...]

آوریل 7, 2016 ناممکن ترجمه‌های ناممکن, داستان‌های ناممکن ۰

چیزی که بر زبان نیاید هرگز به دنیا نخواهد آمد | رضا براهنی

چیزی که بر زبان نیاید هرگز به دنیا نخواهد آمد | رضا براهنی

چیزی که بر زبان نیاید هرگز به دنیا نخواهد آمد
کسی که آفتابی الماس‌گون را درون خویش مدام با درد عشق می‌پروراند
به هیچ ستاره‌ی میخی که با نوک تیزش از دوردست‌های جهان شتاب‌زده فرا و فرو می‌گذرد اعتنا نمی‌کند
سه انگشت دست راست من به فرمان آفتاب در این زبان درندشت می‌دوند [...]

مارس 10, 2016 ناممکن شعرهای ناممکن ۰

گام به گام تا واپسین | لوئی رنه دِ فُره | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

گام به گام تا واپسین | لوئی رنه دِ فُره | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

لوئی رُنه دِ فوره، متولّد ۲۸ ژانویه ۱۹۱۶، پاریس. آغازِ فعالیّت ادبی هم‌زمان با اشغالِ فرانسه، ۱۹۴۳-۱۹۴۱. انتشارِ نخستین کتاب‌ «گدایان» توسط گالیمار. دوستی‌ با رِمون کنو. ازدواج با ژانین کاره در سال ۱۹۴۶. فاصه‌گیری از زنده‌گی‌ی شهری. آغازِ رمانِ «سفرِ زمستان». ناتمام. از بین بردنِ «۵۰۰ صفحه‌ بیهوده‌گی». بازگشت به پاریس. ۱۹۵۳. همکاری با [...]

ژانویه 30, 2016 ناممکن ترجمه‌های ناممکن, شعرهای ناممکن ۰

شعر | حسین شرنگ

شعر | حسین شرنگ

فتیله‌ای که دم‌به‌دم جیغ می‌‌کشد آی سوختم آی سوختم
را باید انداخت توی فریزری که دم‌به‌دم ور می‌‌زند آی یخ‌زدم آی یخ‌زدم را
باید انداخت توی کشتی‌‌ای که دم‌به‌دم بوق می‌‌زند آی غرق شدم آی غرق شدم را [...]

ژانویه 2, 2016 ناممکن شعرهای ناممکن ۰

ایده‌ی سیاست | جورجو آگامبن | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

ایده‌ی سیاست | جورجو آگامبن | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

براساس یزدان‌شناسی، اشدّ مجازات، مجازاتی که در برابرش هیچ نمی‌توان کرد، خشمِ خدا نیست، فراموشی‌ی اوست. خشمِ او از جنسِ رحمتِ اوست: امّا خطا اگر از حد به در شود، حتا خشمِ خدا هم ترک‌مان می‌کند. اوریجن می‌نویسد: «آنِ دهشتناک سر می‌رسد، دیگر بخاطرِ گناه‌هایمان تنبیه نمی‌شویم: شر را پشتِ سر می‌گذاریم، خدای حاسد سخت‌گیری‌هایش را [...]

دسامبر 19, 2015 ناممکن ترجمه‌های ناممکن, واکاوی‌های ناممکن ۰

دیده شدن در محاصره | رضا براهنی

دیده شدن در محاصره | رضا براهنی

آرزوی دیدار دوست قوی‌تر از آن است که با مرگش‏ آشتی کنم. جنازه‌اش‏ بر دوش‏ من است، اما مرگش‏ را باور ندارم. وجودم تقسیم شده بین رفتن اوست و نرفتنش‏. و خود زیر بار این تقسیم‌شدگی خرد شده‌ام. از این نوشته‌هایی که او به جا گذاشته، این شعرها، جدا نیستم. از خود او هم جدایی [...]

دسامبر 8, 2015 ناممکن واکاوی‌های ناممکن ۰

فریادهای بیهوده | گراسیم لوکا |‌ فارسی‌ی پرهام شهرجردی

فریادهای بیهوده | گراسیم لوکا |‌ فارسی‌ی پرهام شهرجردی

کسی نیست تا به او بگوییم
اصلن چیزی برای گفتن نداریم
و هیچی که به هم می‌گوییم
بی وقفه  
به هم هیچ می‌گوییم [...]

نوامبر 29, 2015 ناممکن ترجمه‌های ناممکن, شعرهای ناممکن ۰

نابینایی تبعیدی | رضا براهنی

نابینایی تبعیدی | رضا براهنی

من شکمم را به "اتحادیه بین المللی حقوق بشر" نشان دادم، پاهایم را به "کمیسیون بین المللی حقوقدانان"، و جای زخم گنده زیر سبیلم را به چند شعبه "انجمن قلم جهانی" و اینها جای زخم‌های شکنجه‌های رژیم شاه بود. بعد شاه سرنگون شد. و روز بعد از خروج شاه از ایران، من با هواپیما وارد [...]

نوامبر 25, 2015 ناممکن یادداشت ۰

من غلامحسین ساعدی نیستم | پرهام شهرجردی

من غلامحسین ساعدی نیستم | پرهام شهرجردی

همان مشدی حسن باشی. خودت همان مشدی باشی. او گاوش را، تو چه‌‌هایت را از دست داده باشی. کسی که تهران از دست بدهد و تبریز از دست بدهد و فارسی از دست بدهد و آذری از دست بدهد و تئاتر از دست بدهد و رفیق از دست بدهد و کانون از دست بدهد و [...]

نوامبر 22, 2015 ناممکن یادداشت ۰