Google+
ناممکن

ناممکن

یکی بود یکی نبود | پرهام شهرجردی

یکی بود یکی نبود | پرهام شهرجردی

در ژنو، تهران‌ام. همان‌ام که بود، وَ همان‌ام که نیست. هنوز نمی‌خواندم‌اش که درش می‌زیستم. نشانی‌ی من با جمالزاده آغاز می‌شد. در آن کوچه‌ی بُن‌بست، شماره‌ی ۱۶. چه دورانی بود، وقتی دشمنِ خارجی بر جای جای زنده‌گی‌ام بمب وُ موشک پرتاب می‌کرد وَ، وَ دشمنِ داخلی، خودم را از کوچه‌ام فراری می‌داد. آن وقت‌ها جمالزاده [...]

ژوئن 11, 2017 ناممکن داستان‌های ناممکن, شعرهای ناممکن, یادداشت ۰

با توام ایرانه خانم زیبا! | رضا براهنی

با توام ایرانه خانم زیبا! | رضا براهنی

دق كه ندانی كه چیست گرفتم دق كه ندانی تو خانم زیبا
حال تمامَم از آن تو بادا گر چه ندارم خانه در این جا خانه در آن جا
سَر كه ندارم كه طشت بیاری كه سر دَهَمَت سر
با توام ایرانه خانم زیبا! [...]

می 5, 2017 ناممکن شعرهای ناممکن ۰

آنچه نوشته‌ام | رضا براهنی

آنچه نوشته‌ام | رضا براهنی

نام تمامی پرنده‌هایی را که در خواب دیده‌ام برای تو در این جا نوشته‌‌ام
نام تمامی آن‌هایی را که دوست داشته‌ام
نام تمامی آن شعرهای خوبی را که خوانده‌ام [...]

آوریل 22, 2017 ناممکن شعرهای ناممکن ۰

مردن با چشم‌های مکرر | ساقی قهرمان

مردن با چشم‌های مکرر | ساقی قهرمان

از دهن مضطرب، با ارتعاش حرف،
و جوی تازه‌ای جاری می‌شود، و چکیدن
یک دست دور زنجیر ِ دست‌ها دست می‌غلتاند
تا سلسله‌ی جرنگاجنگ گره بردارد [...]

آوریل 5, 2017 ناممکن شعرهای ناممکن ۰

در ستایش موهای مستقل | ساقی قهرمان

در ستایش موهای مستقل | ساقی قهرمان

موهای درهم پیچ سرتیز زمخت
خفه از گرمای لیز
بی اعتنا به انگشت‌های خسته‌ی درهمباف
بی اعتنا به من [...]

آوریل 5, 2017 ناممکن شعرهای ناممکن ۰

و زخم‌های من همه از عشق است | رضا براهنی

و زخم‌های من همه از عشق است | رضا براهنی

در حافظه‌ی من، فروغ فرخ‌زاد، مهم‌ترین زن تاریخ ایران و بزرگ‌ترین شاعر زن آن و یکی از شاعران بزرگ ایران در اواسط قرن بیستم، دو زندگی نامه دارد: یکی زندگی نامه‌ی خصوصی و عمومی او که در این سو و آن سو نوشته شده، و از مجموع وقایع حیات او و حوادث ادبی او گرد [...]

فوریه 19, 2017 ناممکن واکاوی‌های ناممکن ۰

مرد در راهرو نشسته | مارگوریت دوراس | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

مرد در راهرو نشسته | مارگوریت دوراس | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

داستانِ مرد در راهرو نشسته در سال ۱۹۶۲ آغاز می‌شود. بی‌نامِ نویسنده‌اش، با نام مستعار منتشر می‌شود. در سال ۱۹۸۰ مارگوریت دوراس تصمیم می‌گیرد منتشرش کند. به نامِ خودش. با نامِ خودش. آن وقت می‌نویسد: اگر نزیسته بودم‌اش، نوشتن نمی‌توانستم‌اش. مثلِ بسیاری از متن‌های دوراس، مثلِ مرضِ مرگ، یک زن، یک مرد. هیچ‌‌یک نامی ندارند. [...]

دسامبر 18, 2016 ناممکن ترجمه‌های ناممکن, داستان‌های ناممکن ۰

ده قطعه از باز شکستن در سی قطعه‌ی نو برای رویا و عروسی و مرگ | رضا براهنی

ده قطعه از باز شکستن در سی قطعه‌ی نو برای رویا و عروسی و مرگ | رضا براهنی

من شاعر تو بودم
و بادبان كلمه واژگان مرا می‌راند
تو سال‌های نوری را بر گونه‌هایت روشن نگاه داشته بودی
من صفحه‌های زبان را می‌چرخاندم [...]

دسامبر 11, 2016 ناممکن شعرهای ناممکن ۰

کمونیسم ‌میراث ندارد | موریس بلانشو | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

کمونیسم ‌میراث ندارد | موریس بلانشو | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

باید چیزهای ساده را به خودمان یادآوری کنیم، همان‌ها را که همیشه فراموش‌ می‌کنیم: میهن‌پرستی، میهن‌شیفته‌گی، ملّی‌گرایی، چیزی این جریان‌ها را از هم متمایز نمی‌کند، هیچ، مگر این‌که ملّی‌گرایی ایدئولوژی‌ئی عظیم و گسترده است و میهن‌پرستی تایید و تاکیدِ احساساتی‌‌اش (و خودش را درین بیانیه‌های دردناک نشان می‌دهد: «من با فرانسه ازدواج کردم» [اشاره به [...]

نوامبر 20, 2016 ناممکن ترجمه‌های ناممکن, واکاوی‌های ناممکن ۰

غیاب به من می‌آید | موریس بلانشو | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

غیاب به من می‌آید | موریس بلانشو | فارسی‌ی پرهام شهرجردی

غیاب به من می‌آید، می‌آید که برایم ضروری‌ست. تصمیم‌ به غیاب نمی‌گیرم، خودش در برم می‌گیرد. [...]

سپتامبر 17, 2016 ناممکن ترجمه‌های ناممکن, واکاوی‌های ناممکن ۰