آن که سفر میرود، سفر نمیرود، مگر آن که وطن نیز با او برود. در طول سفر، از حفرههای ذهن، ذهن در به در، به وطن نگاه میکند، حال و قال، قال و مقال میکند. در بازگشت آن نیست. دیگر آن نیست و این تاسف ندارد. چرا که تو وطن خویشی. [...]
آن که سفر میرود، سفر نمیرود، مگر آن که وطن نیز با او برود. در طول سفر، از حفرههای ذهن، ذهن در به در، به وطن نگاه میکند، حال و قال، قال و مقال میکند. در بازگشت آن نیست. دیگر آن نیست و این تاسف ندارد. چرا که تو وطن خویشی. [...]
الن بدیو این شعر برشت را به شیوهی خودش خوانده بود. همان طور که «جمهوری»ی افلاتون را به امروز رسانده بود. ترجمهای در کار نبود. دغدغههایش را در زبانِ دیگری خوانده بود. بعد، همان دغدغه را به زبانِ خودش نوشته بود. من و متن هیچوقت خودش باقی نمیماند. هر روز، هر لحظه، جور دیگریست. متن [...]
مگر تعجّبی دارد که ندارد. با رقّتانگیزترینها که معاصر باشی، از هیچ رخدادی، گیرم رقّتانگیزترین هم، تعجّب نمیکنی. باید انتظارش را میکشیدیم وقتی از پای مینشستیم. باید پیشبینیاش را میکردیم وقتی به هیچ حقیقتی شهادت نمیدادیم. از آن سالها تا امروز، خودمان از نوشتنِ تاریخمان سرباز زدیم، «آلترناتیو» را با توطئهی سکوت برگزار کردیم، رفته [...]
تقریبن هر روز، نامههایی به دستام میرسد. نامهها دائم از من سوآل میکنند. اغلب سکوت اختیار میکنم. با این همه، سکوت از من محافظت نمیکند. سکوت بیشتر در معرضام قرار میدهد. و این چنین است: سکوتی نیست که از تو محافظت کند. [...]
تنِ ما، حقیقتِ بیرحمِ ماست، گاهی کثیف است، با این همه اینجا «کثیف» همانقدر معنا دارد که «باشکوه». اگر بیملاحظه از مسائلی حرف میزنم که به شما مربوط است، به این دلیل است که حس میکنم به خودِ من هم مربوط است. [...]
امّا آن دیگری کلامیست که پیش از همه به حرف میآید، خارج از همه حرف میزند، همآره کلامِ نخستین است، هیچوقت هماهنگ نیست، هیچگاه نیازی به تقابل ندارد، آمادهی پذیرشِ ناشناخته و بیگانه است (که توقّعِ شاعرانه است). یکی ممکن را مینامد، و ممکن را میخواهد. آن یکی به ناممکن پاسخ میدهد. میانِ این دو [...]
دوبار مُردم. در فاصلهی چند ماه: ۲۵ می ۲۰۰۶، ۲۹ دسامبر همان سال. هربار، با استفاده از قویترین امکانات من را به هوش آوردند ـ اصطلاحیست که استفاده میشود ـ هوشیارم کردند، یعنی من را به تمامیی این دنیا بازگرداندند... [...]
خالی که از خالیش خالی شده پُر است
خالی که از خالیش پُر شده خالیست
خالی که از پُرش پُر شده خالیست [...]
با «آنِ مرگم» موریس بلانشو نوشتارش را به آخر میرساند. کتاب در تاریخ ۲۲ سپتامبر ۱۹۹۴ به چاپ میرسد، درین روز بلانشو هشتاد و هفت ساله میشود. [...]
سوآل عجیبی ست که بپرسیم: آیا نویسنده مسوول است؟ مسلّمن نویسنده همیشه مسوول است: در مقابل قوانینی که به رسمیّت میشناسد. در مقابل قوانینی که به رسمیّت نمیشناسد. در مقابل قوانینی که تنها خودش به رسمیّت میشناسد. نیز، زمانی که دیگر قانونی نیست و نویسنده با اثرش تنها میماند. در هر اثر، دروغ و فریبی [...]