Google+
ناممکن

شعرهای ناممکن

بیگانه، با کتابی کوچک زیرِ بغل | ادمون ژابس

بیگانه، با کتابی کوچک زیرِ بغل | ادمون ژابس

ترک کردم
سرزمینی که سرزمین‌ام نبود
به سرزمینی رفتم که سرزمین‌ام نبود [...]

مارس 16, 2014 ناممکن ترجمه‌های ناممکن, شعرهای ناممکن ۰

فلز | زهرا پورعزیزی

فلز | زهرا پورعزیزی

از یک‌شنبه‌های خشک که می‌گذری
دست بکش به فلزم می‌بینی خیس شده تا از پا که بیفتم از دست بالا بروم بروم از دستِ مادر که فربه‌گیِ نهفته در دستان لاغر من بود وَ از رگ‌های کبودش زردیِ پریده‌رنگِ پوست بر آفتابِ بعدازظهر لم می‌دهد وُ کاموای احشاءِ بدن‌ام را امعاءْْ تارْْ پودْْ جِر که [...]

مارس 7, 2014 ناممکن شعرهای ناممکن ۰

یک مرثیه با گریه اگر سنگ با گریه اگر سنگ و چکش | پدرام یگانه معافی

یک مرثیه با گریه اگر سنگ با گریه اگر سنگ و چکش  | پدرام یگانه معافی

یک مرثیه با گریه اگر سنگ با گریه اگر سنگ و چکش با گریه اگر سنگ بازهم سنگ با شکست/ دربست تا ارومیه بازهم سنگ با شکستِ شکستن دربست با گریه در هراتِ احمد موسوی که گریه اگر سنگ سنگ اگر گریه اگر احمد از هرات راه بی افتد بگویم سنگ‌ها سنگ‌ها سنگ سنگ سنگ‌ها [...]

ژانویه 27, 2014 ناممکن شعرهای ناممکن ۰

شعر | هرولد نورس | ترجمه‌ی حسین مکی‌زاده

شعر | هرولد نورس | ترجمه‌ی حسین مکی‌زاده

هرولد نورس (1916-2009)، شاعر نسل بیت، نویسنده و از پیشگامان فعالیت در حقوق همجنس‌گرایان. فرزند خانواده‌ای مهاجر یهودی از بروکلین فارغ التحصیل کالج بروکلین در سال ۱۹۳۸ و در همان زمان با «چستر کالمن» آشنا شد و این آشنایی باعث شد تا در ۲۲ سالگی به حلقه خصوصی دبلیو. اچ آودن راه یابد. حلقه‌ی از همجنس‌گرایان [...]

ژانویه 18, 2014 ناممکن ترجمه‌های ناممکن, شعرهای ناممکن ۰

شعرِ جنگ؛ یک قرن بعد از جنگ | رُزا جمالی

شعرِ جنگ؛ یک قرن بعد از جنگ | رُزا جمالی

لابلای برگ‌های اسفناج خوابیده بودیم با هم وَ زمینِ زیرم خشک بود وُ بایر وُ سخت
به روی آن خلیج عربی با دست‌هایی که از قسمتِ فوقانیِ جمجمه‌ات بیرون نزده بود
بر آب‌های خلیج فارس نوشته‌ای‌ست که مفقودالاثرست جنازه‌ات؛
[...]

اکتبر 16, 2013 ناممکن شعرهای ناممکن ۱

شعر | آتوسا قدیمی

شعر | آتوسا قدیمی

و اسمی را که ندارم
نمی‌توانی فراموش کنی [...]

سپتامبر 26, 2013 ناممکن شعرهای ناممکن ۰

چرک و نه مس | گرترود استاین | ترجمه‌ی شاهین کوهساری

چرک و نه مس | گرترود استاین | ترجمه‌ی شاهین کوهساری

  چرک و نه مس که رنگ را تیره‌تر می‌سازد. چه سنگین می‌کند ترکیب را و هیچ آهنگی به دست‌اش خشن‌تر نمی‌شود. بخشش می‌آورد، آرامش برقرار می‌سازد، قوت می‌دهد برای هر چه مملوترشدنِ میز. جاهای بیش‌تری هست که خالی نیست. روُیه آنی است که می‌بینند.   [...]

می 26, 2013 ناممکن ترجمه‌های ناممکن, شعرهای ناممکن ۱

تا شام آخر | محمد مختاری

تا شام آخر | محمد مختاری

نزدیک شو اگر چه نگاهت ممنوع است.
زنجیره​‌ی اشاره همچنان از هم پاشیده است
که حلقه‌های نگاه
در هم قرار نمی‌گیرد. [...]

مارس 18, 2013 ناممکن شعرهای ناممکن ۰

لکه‌های سیاه دامنت گل داده‌اند | مسعود حسن‌زاده

لکه‌های سیاه دامنت گل داده‌اند | مسعود حسن‌زاده

آرنج در ساعت فرو می‌کنم
خایه در جستار
فکر در تنبور
شاش در آتش می‌کنم
[...]

فوریه 17, 2013 ناممکن شعرهای ناممکن ۰

شهر ممنوعه | رُزا جمالی

شهر ممنوعه | رُزا جمالی

دلم می‌خواست شهری از نو بسازم
درحصار بازی‌هایم
و خانه‌ای
برای پسرم که هنوز به دنیا نیامده است
و تعریف کنم که کجا زیستم من. [...]

فوریه 8, 2013 ناممکن شعرهای ناممکن ۰