این که روزگاری در فارسی فکر کنی
سر سفره در فارسی بنشینی
جلوی پدرت در فارسی پاهات را دراز نکنی
زبان مادریات را در فارسی چادر بپوشی [...]
این که روزگاری در فارسی فکر کنی
سر سفره در فارسی بنشینی
جلوی پدرت در فارسی پاهات را دراز نکنی
زبان مادریات را در فارسی چادر بپوشی [...]
ترک کردم
سرزمینی که سرزمینام نبود
به سرزمینی رفتم که سرزمینام نبود [...]
در آغاز «نا-بیان» بود و «نا-بیان» هیولا بود. تفکیکِ «بیان» از «نا-بیان»، همان تفکیکِ «معنا» از هیولا، تفکیکِ خدا از شیطان بود: انحرافِ بیان. پس زرتشت نامِ دیگرِ انحرافِ بیان بود: تفکیکِ بیان از نا-بیان، تبدیلِ نا-بیان به بیان. [...]
از یکشنبههای خشک که میگذری
دست بکش به فلزم میبینی خیس شده تا از پا که بیفتم از دست بالا بروم بروم از دستِ مادر که فربهگیِ نهفته در دستان لاغر من بود وَ از رگهای کبودش زردیِ پریدهرنگِ پوست بر آفتابِ بعدازظهر لم میدهد وُ کاموای احشاءِ بدنام را امعاءْْ تارْْ پودْْ جِر که [...]
همزمان با قتلِ جوردانو برونو، تفتیشِ عقاید دینِ کاتولیک را ویران کرد. به خاطرِ یک کتاب حکمِ مرگ صادر کردن، دینِ اسلام را ویران میکند. کتابِ مقدس برجای میماند، یهودیت باقی میماند، هر دو به مثابه احترام به دیگری از خلالِ خودِ نوشتار. نوشتن، خود را فراسوی مرگ قرار دادن است – مرگی که یک [...]
یک مرثیه با گریه اگر سنگ با گریه اگر سنگ و چکش با گریه اگر سنگ بازهم سنگ با شکست/ دربست تا ارومیه بازهم سنگ با شکستِ شکستن دربست با گریه در هراتِ احمد موسوی که گریه اگر سنگ سنگ اگر گریه اگر احمد از هرات راه بی افتد بگویم سنگها سنگها سنگ سنگ سنگها [...]
هرولد نورس (1916-2009)، شاعر نسل بیت، نویسنده و از پیشگامان فعالیت در حقوق همجنسگرایان. فرزند خانوادهای مهاجر یهودی از بروکلین فارغ التحصیل کالج بروکلین در سال ۱۹۳۸ و در همان زمان با «چستر کالمن» آشنا شد و این آشنایی باعث شد تا در ۲۲ سالگی به حلقه خصوصی دبلیو. اچ آودن راه یابد. حلقهی از همجنسگرایان [...]
آقایــــــــان خانمها! به رخوت خوش آمدید. به وضعیت. به وقت نیامده، به وقت واماندگی و وادادگی. به وضعیتی که هر روز مکررن تکرار میشوید. تکرار میکنید. میکنید. کرده میشوید در جمهور و رییس و ناتو و تکرار میشوید در ادبیات رییس جمهور. ادبیاتتان می شود: در جمجمهات زاییده و عقیم مانده. زنده میشود، زندانی میشود. زندانیای [...]
باری، سکوت ضرورتِ نوشتار است. چرا؟ برخلافِ ویتگنشتاین (دستِ کم آنچه به صورتِ سطحی از او نقل میشود)، باید بگویم وقتی چیزی ناگفتنیست، وقتی بیان ناشدنیست، دقیقن همانجاست که نوشتار منبع و ضرورتاش را پیدا میکند. همینطور، نویسنده به مثابه «من»، لازم است تا جایی که میتواند از خودش بیرون بیاید، از خودش جدا شود، [...]
مردم زندهگی میکنند برای آن که زندهگی کنند، و ما افسوس! زندهگی میکنیم برای دانستن ... روان خود را میکاویم، چون دیوانهگانی که میکوشند تا دیوانهگی خود را دریابند و هر چه بیشتر در این مقصود پای میفشارند، جنون آنان افزونتر میگردد... [...]