شما که مَطلَع این شعر را میخوانید
شما که شروع کردهاید به قدم زدن میان کلمات پیشِ رو
چونان گردشگری
در جغرافیایی غریب [...]
شما که مَطلَع این شعر را میخوانید
شما که شروع کردهاید به قدم زدن میان کلمات پیشِ رو
چونان گردشگری
در جغرافیایی غریب [...]
شعری که می خوانید در سال ۱۳۵۵ شمسی در نیویورک گفته شده، در جلسهای در نیویورک در شعرخوانی مشترکی که کمیته آزادی هنر و اندیشه در ایران [CAIFI] برای احمد شاملو و من تشکیل داده بود قرائت شده، قبلا در مجلهای در نیویورک، و بعد در اوایل انقلاب در جُنگ شعری که جُنگ پردازی به [...]
آن که سفر میرود، سفر نمیرود، مگر آن که وطن نیز با او برود. در طول سفر، از حفرههای ذهن، ذهن در به در، به وطن نگاه میکند، حال و قال، قال و مقال میکند. در بازگشت آن نیست. دیگر آن نیست و این تاسف ندارد. چرا که تو وطن خویشی. [...]
ما همه در عصر شوم خداحافظی در برابر هم ایستادهایم
و این، متنِ من است
همه در عصر شومِ خداحافظی
ببین سراسرِ عمرم را که در ذیل متنهای پرنده وَ پرنده شناسی عبور میکند [...]
الن بدیو این شعر برشت را به شیوهی خودش خوانده بود. همان طور که «جمهوری»ی افلاتون را به امروز رسانده بود. ترجمهای در کار نبود. دغدغههایش را در زبانِ دیگری خوانده بود. بعد، همان دغدغه را به زبانِ خودش نوشته بود. من و متن هیچوقت خودش باقی نمیماند. هر روز، هر لحظه، جور دیگریست. متن [...]
یک روز رادیکال بودن مُد بود اما امروز مُدها تغییر کردهاند. چرا که نمیشود رادیکال بودن را در کافه دست گرفت و یا توی قفسهاش گذاشت، آن را در جشن تولّد به دوست دختر کسی هدیه داد، برایش جشن امضا گرفت و یا در جمع آن را با صدای بلند خواند و به ظاهر منتقدان [...]
مگر تعجّبی دارد که ندارد. با رقّتانگیزترینها که معاصر باشی، از هیچ رخدادی، گیرم رقّتانگیزترین هم، تعجّب نمیکنی. باید انتظارش را میکشیدیم وقتی از پای مینشستیم. باید پیشبینیاش را میکردیم وقتی به هیچ حقیقتی شهادت نمیدادیم. از آن سالها تا امروز، خودمان از نوشتنِ تاریخمان سرباز زدیم، «آلترناتیو» را با توطئهی سکوت برگزار کردیم، رفته [...]
مخاطب این یادداشت، نویسندگان مستقل و غیر مستقل در ادبیات ایران است. [...]
تقریبن هر روز، نامههایی به دستام میرسد. نامهها دائم از من سوآل میکنند. اغلب سکوت اختیار میکنم. با این همه، سکوت از من محافظت نمیکند. سکوت بیشتر در معرضام قرار میدهد. و این چنین است: سکوتی نیست که از تو محافظت کند. [...]