Google+
ناممکن

ناممکن

روز بعد | گفت‌وگو با اسلاوی ژیژک | ترجمه‌ی نوید حمزوی

روز بعد | گفت‌وگو با اسلاوی ژیژک | ترجمه‌ی نوید حمزوی

ترجمه‌ی زیر برگردان گفت‌وگوی رابرت ایکمایر با اسلاو ژیژک درباره‌ زیست-‌سیاست، دموکراسی‌ به مثابه تلبیس، پروژه‌ی جهانی‌ سازی به عنوانِ یک تقدیر، میراث مارکس و دیگر چیزهاست. [...]

ژوئن 21, 2015 ناممکن ترجمه‌های ناممکن, واکاوی‌های ناممکن ۰

نفس تنگی | کتاب دوم از سه گانه‌ی در به دری | فرهاد ح. گوران

نفس تنگی | کتاب دوم از سه گانه‌ی در به دری | فرهاد ح. گوران

هق‌هق گریه‌اش. رق‌رق خنده‌اش. بغلش می‌کردم و دور چادر می‌چرخاندمش. چادری که سوراخ بود و شر شر باران می‌ریخت روی کله‌هامان، کله‌های سر سه نفرمان. ستاره‌های آسمان را نشانش می‌دادم. بغلش می‌کردم. می‌بردمش بیرون. راه شیری و دب کوچک و بزرگ را نشانش می‌دادم مثل اینکه دود پیچیده باشد به سقف آسمان و تاریکی تاریکی. [...]

می 31, 2015 ناممکن داستان‌های ناممکن ۰

لیلا | علی اسداللهی

لیلا | علی اسداللهی

بی‌تصادف و زخم
بی ردپای اسید
بی زیگزاگ بخیه بر درزی باز شده از تیزی
ایستاده‌ای برابرم
همان که بوده‌ای [...]

می 23, 2015 ناممکن شعرهای ناممکن ۱

امر به پرسیدن؛ پرسش شدن | مسعود آهنگری

امر به پرسیدن؛ پرسش شدن | مسعود آهنگری

کتیبه‌ای را تصوّر کن در موزه‌ی تهران که در آن با حروف میخی عصر هخامنشی نوشته‌اند «هرطوری می‌خواهی سوال کن» ، این جمله به چه معناست؟ و بعد گروهی بیایند کنارش ژست بگیرند و عکس‌های سلفی بیاندازند. پس یک سوال با علامت سوال تمام می‌شود؛ این فرم یک سوال است! فرم ظاهری یک علامت سوال [...]

می 22, 2015 ناممکن واکاوی‌های ناممکن ۰

هوش انتقادی‌ | ارنست همینگوی | ترجمه‌ی مهدی گنجوی

هوش انتقادی‌ | ارنست همینگوی | ترجمه‌ی مهدی گنجوی

این شعر مدتی پس از طلاق همینگوی از همسرش هدلی نوشته شده است. ارنست با پاولین ازدواج کرده است. وقتی که هدلی چند ماه قبل به ایالات متحده رفته بود شوریده بود و اضافه وزن داشت. در اکتبر ۱۹۲۷ او به پاریس (جایی که همینگوی نیز بود) برگشت، این بار زیبا، شاداب و حواس جمع. [...]

می 21, 2015 ناممکن ترجمه‌های ناممکن, شعرهای ناممکن ۰

فرشته‌ای عصرها پرسه می‌زند حوالی‌ی سیدخندان | میلاد کامیابیان

فرشته‌ای عصرها پرسه می‌زند حوالی‌ی سیدخندان | میلاد کامیابیان

لمیده یله بر نقشِ لچک‌ترنجْ یک‌بر
آبِ دهانْش سُریده بر شیارِ نوِ کنارِ لب
گل انداخته لُپ‌هاش تازه، کرک‌هاش نامرئی، [...]

می 19, 2015 ناممکن شعرهای ناممکن ۰

ابر قهرمان | هانیه سلیمانی

ابر قهرمان | هانیه سلیمانی

تو یه اَبَر قهرمانی
تو لباسای گشاد و کَرِ کثیف‌ات
و شیکم گنده‌ت که بعضی وختا هست و بعضی وختا نیست
و شعرات که اسم‌شون از خودشون بیشتره [...]

می 4, 2015 ناممکن شعرهای ناممکن ۰

نقش خورشید بر ساعد زنی در چنانه | هامون قاپچی

نقش خورشید بر ساعد زنی در چنانه | هامون قاپچی

هر وقت به باباجانی فکر می‌کند یا دندان‌هایش روی هم می‌روند و فشار می‌آورند و می‌خواهند همدیگر را در محیط دهان خورد کنند یا مشتش آن قدر گره می‌شود که رگهای کلفت دستش بیرون می‌زند. مسئول کارگاه‌ها، مسئول سرکوب، مسئول خایه مالی. همه می‌گویند این یک کار را باباجانی از باقی کارهایش خیلی بهتر بلد [...]

می 3, 2015 ناممکن داستان‌های ناممکن ۰

چشم | رضا سیروان

چشم | رضا سیروان

اگر چشم‌ها – چنان که می‌گویند – دری به روح باشد
اگر انسان در چشمان اوست که دیده می‌شود
پس کار آدمی دیدن است
و چشم هم چشم‌انداز است و هم ابزار چشم‌اندازی
اما چشمی که به چشم می‌نگرد چیست؟ [...]

می 2, 2015 ناممکن شعرهای ناممکن ۰

شعر | گونتر گراس | ترجمه‌ی فرهاد سلمانیان

شعر | گونتر گراس | ترجمه‌ی فرهاد سلمانیان

به جنگل رفتم
از سنجاب‌ها عکس گرفتم
و پس از آن که عکس‌ها ظاهر شد
متوجه شدم که سی و دو بار
از مادربزرگم عکس گرفته‌ام! [...]

آوریل 26, 2015 ناممکن شعرهای ناممکن ۰